من: فکر میکنی مشکل اصلیت چیه؟
خودم: بیقراری... نه، نه! عادت به بیقراری... شایدم عادت به بیقراریِ کنترلنشده... یا عادتِ کنترلنشده به بیقراری ... یا ... اَه! ولش کن. هر چی میری ته نداره لامصب. کش میاد.
من: آره؛ کش میاد. راه حل چیه به نظرت؟
خودم: واقعاً معلوم نیست؟! کنترلِ عادت به بیقراری ... یا عادت به کنترلِ بیقراری ... یا ...
من: چه جوری یعنی؟
خودم: اگه میدونستم مزاحم اوقات شریف جنابالی نمیشدم. خودم یه گِلی سرم میگرفتم.
من: منطقیه.
خودم: خب؟
من: خب چی؟
خودم: چه کارش کنیم؟
من: نمیدونم.
خودم: پس واسه چی پرسیدی چهته؟
من: من نپرسیدم چهته. پرسیدم فکر میکنی مشکل اصلیت چیه.
خودم: هوووف!
من: حالا کجا میری؟
خودم: حالتو ندارم. میرم بخوابم.
من: باشه. شب بهخیر ... ببین! وایسا منم بیام.