۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

داشتم برای پیدا کردن سیکل عملیات حرارتیِ۱ یه فولاد به‌خصوص، کتاب راهنمای عملیات حرارتی رو ورق می‌زدم که توی مقدمه‌ش چشمم خورد به این پاراگراف:

در گذشته در شهر دمشق شمشیرهایی ساخته می‌شد که به کارایی و استحکام بالا شُهره بودند. این شمشیرها هنگام جنگ شمشیر دشمن را می‌شکستند، بدون این‌که خودشان آسیبی ببینند. راز ساخت این سلاح مقاوم - که تا سال‌ها پنهان ماند و به‌عنوان اسرار حرفهٔ خانوادگی سینه‌به‌سینه به نسل‌های بعد منتقل می‌شد - این بود که در زمان آهنگری، شمشیر را بلافاصله بعد از داغ کردن در کوره، در شکم یک اسیر جنگی فرو برده و شدیداً تکان می‌دادند تا خون به تمام سطح آن برسد ...

شوکه شدم. کتابو بستم. حس کردم یه فریاد از عمق تاریخ داره روحمو مرتعش می‌کنه. منطقی‌ش اینه که فکر کنین فریاد متعلق به اون اسیری بوده که قربانی این خشونت شده. خودمم اولش همین فکرو می‌کردم. اما خوب که دقت کردم، دیدم نه! صدای زجرکش شدن روح اون آهنگر دمشقیه که پشتمو لرزوند. اونی که شغلش ساختن اون شمشیرا بوده...

با خودم فکر کردم از این‌که مجبور بوده مدام دیگرانو بکشه، اونم با این وضع فجیع، دیوونه نشده؟ اصلاً اولین بار که می‌خواسته این کارو بکنه چه حسی داشته؟ اون موقع که پدرش برای اولین بار بردتش پای کوره و طرز کارو نشونش داده چی دیده؟ واکنشش چی بوده؟ چه‌قدر طول کشیده تا به این حجم از خشونت تو زندگیش عادت کنه؟ چند بار به خودش و زمین و زمان فحش داده برای داشتن چنین شغلی؟ چه‌قدر افسردگی و نگرانی رو تحمل کرده؟ چند بار سعی کرده کاری کنه خودشو از این وضع خلاص کنه؟ شاید اگر وجدان بیداری داشته، ممکنه حتی به کشتن خودش فکر کرده باشه. چند بار؟ چه‌قدر؟ چه‌طوری؟ توی همون کوره؟ با همون شمشیر داغ؟ شایدم نه. شاید من دارم زیادی بهش باج می‌دم و دارم الکی سعی می‌کنم وجههٔ انسانی بهش بدم. شاید از تکون دادن شمشیر تفتیده تو شکم یه نفر دیگه لذت می‌برده. شایدم از اون وحشتناک‌تر: بدون کوچیک‌ترین لذتی و مثل یه کار عادی انجامش می‌داده...!!

... در خون انسان ترکیبات نیتروژن‌دار وجود دارد. طی این عمل خشونت‌آمیز نیتروژن موجود در خون (اوره) به سطح فولاد نفوذ می‌کرد و باعث می‌شد شمشیر اصطلاحاً نیتراته شده و سختی آن افزایش یابد.

این بخشو که خوندم خنده‌م گرفت! اون «اوره»ی توی پرانتز یهو همهٔ اون سؤالایی رو که با خوندن بند اول، توی ذهنم مثل یه گله گاومیش رم کرده بودن، دود کرد و فرستاد هوا و یه گزارهٔ ساده جای تمامشونو گرفت: «خب نیتروژن (یا بهتره بگم اوره) توی - گلاب به روتون - ادرارم که وجود داره!!»

در کسری از ثانیه، ژانرِ مجموعه افکار توی مغزم از «تراژدی غلیظ با موضوع روح خفه‌شدهٔ آهنگر دمشقی» رفت سمتِ «کمدی سیاه با موضوع بخت بد اسیر مفلوک»! از این تغییر ناگهانی حال و هوای ذهنم هم خنده‌م گرفته بود، هم عذاب وجدان داشتم از خندیدنم. آخه چه‌قدر اون اسیر بدبخت، بدشانس بوده که برای رضای خدا حتی فقط برای یک بارم که شده قبلش یه نفر تو صنف آهنگرای دمشق پیدا نشده که به‌صورت اتفاقی روی یه شمشیر قضای حاجت کنه تا کلاً مسیر ساخت شمشیرای محکم از یک عمل «خشن و ددمنشانه اما سازگار با تجربه» به سمت یک عمل «قبیح اما خنده‌دار و در عین حال بدون درد و خون‌ریزی» منحرف بشه. اَی گل بگیرن در اون شانسو هعی! :|


نتیجه‌گیری فلسفی [با قید این مسأله که در مَثَل مناقشه نیست و با عرض پوزش به‌خاطر به‌کار بردن تعدادی کلمات به‌صورت صریح‌اللهجه!]: اگه بخوایم دقیق نگاه کنیم، زندگی همه‌ش همینه. دردایی که طی گذر عمر روح ما آدما رو ذره‌ذره می‌خوره، می‌تونه با یه جیش ساده مسیرش عوض بشه. قسمت خنده‌دار و در عین حال تاریک و تلخ ماجرا اینجاست که شاید به عمر ما قد نده ببینیم کجای کارو باید می‌شاشیدیم و نشاشیدیم؛ یا این‌که چه کسی باید پیدا می‌شده و به کجای زندگی ما می‌شاشیده و نشاشیده؛ تا ما از این دردا خلاص شیم. حتی ممکنه چندین نسل طول بکشه تا جای درستش معلوم بشه؛ و این بخش از زندگی و این وجه از آدم بودن، درد داره. همون دردی که خدا می‌گه انسان رو وسط اون آفریده!


* بر وزنِ قیمه‌ها در ماستا

۱ عملیات حرارتی به زبان ساده تعریفش می‌شه این: داغ و خنک کردنِ حساب‌شدهٔ فولاد (از نظر میزان دما و مدت زمان نگه‌داری در کوره و چگونگی خنک‌کاری و ...) که باعث بهتر شدن خواص مکانیکی‌ش مثل استحکام و سختی و امثلهم می‌شه.


پ.ن. پست ویژهٔ نوشته شده برای شونزدهم شهریور ۹۹! روز بلاگستان مبارک!

۱۰ دیدگاه موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۰۶
دکتر سین