از این کلوچههای لاهیجان هست نرمه، لاش خمیر گردو و زنجبیل داره، خیلی شیرینه، تو هر بستهش دوتا دونه داره؟ اگه دست من بود هر روز از اونا میگرفتم برای شرکت. دیوونهشونم! با آدم مشورت نمیکنن که!
قضیه از این قراره که شرکت هر روز یه خوراکی سادهٔ کوچیک مثل کلوچه و کیک و بیسکویت و از اینجور چیزا بهمون میده که تا قبل از رسیدن ناهار گرسنه نشیم. همهی این خوراکیا، شیرین و خوشمزه و پرطرفدارن، جز یکیشون:
بیسکویت تُرد نمکی مینو. این بیسکویت با اختلاف، کمطرفدارترین خوراکی شرکته. شاید فقط نیمدرصد از مردم جهان همچین چیزی رو دوست داشته باشن. اگه بخوام توصیفش کنم که به ذهنتون تقریب پیدا کنه: یه تعداد تخته پنج در پنج چوب خشکو تصور کنین که روش تپه تپه دونههای نمک هست. یکی از بچهها میگه من این بیسکویتا رو میبرم خونه موقعی که میخوایم برنج خیس کنیم جای نمک یه دونهشو میذاریم تو کاسهٔ برنج. روزایی که ترد میدن خیلیا عطاشو به لقاش میبخشن. تا امروز کلی غرغر و نقنق و تقاضای رسمی از مسئول خرید شده که این بیسکویتو دیگه نخره؛ اما کو گوش شنوا؟
منم وقتایی که ترد میدن نمیتونم همهشو یهجا بخورم. میدونی؟ پایین نمیره لامصب. برا همینم تصمیمم این بود که بگیرم بذارم توی کشوی میزم و روزی یکی دوتا دونهشو بذارم گوشه لپم خیس بخوره، آروم آروم بدم پایین تا کمکم تموم بشه. چند روز پیش که کشو رو باز کردم تا یه بسته ترد بذارم توی انبار (!) دیدم سهتا بستهی باز نشده بیسکویت ترد روی هم جمع شده. یه جایی تو محاسباتم اشتباه کرده بودم! سرعت ورود ترد توی کشو بیشتر از سرعت خروجش بود. دیدم اگه بخوام روزی یکی دوتا دونه بخورم، تا دو سه ماه آینده باید یه میز دیگه بگم برام بیارن! ناچار گفتم اون سهتا بسته رو بیارم خونه. حداقل به درد برنج خیس کردن که میخوردن! تصمیم گرفتم دیگه مثل خیلیای دیگه روزایی که ترد میدن، برندارم.
وقتی رسیدم خونه خواستم تردا رو بذارم سر راه و در رم. آروم بیسکویتا رو گذاشتم روی اپن آشپزخونه. همین که خواستم متواری بشم، مامان از پشت سر سلام کرد. پرسید اینا رو از کجا آوردی و من قضیه رو براش توضیح دادم. اومد یه بسته رو باز کرد و شروع کرد به خوردن. انگار داشت کیک خامهای با تیکههای موز و گردو میخورد. انتظار هر چیزی رو داشتم جز این! همیشه توی شرکت دنبال این بودم ببینم کسایی که ترد دوست دارن چه شکلیان! نگو یه دونهشو بیخ گوشمون تو خونه داریم!! :دی
ورق برگشت!
حالا صبحها که وارد شرکت میشم میبینم توی سبدِ توی نگهبانی ترد گذاشتهن، برش میدارم میذارم تو کیفم و به غرغرای بقیه تو دلم میخندم. از شما چه پنهون الان دیگه وقتی چند روز میگذره و ترد نمیدن، دلم شور میزنه! حتی بیشتر از وقتایی که چند روز میگذره و کلوچهٔ لاهیجان نمیدن! :))
پ.ن. برای دوستانی که براشون سؤال پیش اومده که توی کرونا چرا میری سر کار؟ چرا بیسکویتا رو میاری خونه؟ و از این دست سؤالا، عرض کنم که حواسم به این چیزا هست. مراقبم. پروتکلا رو کامل رعایت میکنم. جای نگرانی نیست. :)
وای چرا ترد نه؟!!! ترد خوراکی کودکی محبوب من بوده... جایزه برای همه ی بچه ها سک سک میخریدن برای من ترد :دی اصلا اونطوری که آروم تو دهن آب میشه، نمکش میره زیر زبون، بعد نرم میشه میره پایین... اون لذتیه که با هیچ چیز نمیشه عوض کرد!