۲۳۷ مطلب با موضوع «احوالات» ثبت شده است

همون‌طور که حتماً تا امروز تجربه کردین، بعضی وقتا بعضی از پاراگراف‌ها توی وبلاگای بیان از آخر به اول نمایش داده می‌شه و باید صفحه رو ریفرش کرد تا درست بشه. کسی می‌دونه چرا؟


* به کلمات یا اعدادی که از هر دو طرف یه‌جور خونده بشن می‌گن پالیندروم. فارسی‌ش می‌شه «واروخوانه». مثل: گرگ، درد، داماد، دود و ... . الان توی بیان با این مشکلی که به‌وجود اومده فقط می‌تونیم پالیندروم بنویسیم تا مطمئن باشیم مخاطب تحت هر شرایطی می‌تونه متن رو درست بخونه. برای همین، اسم این مشکل بیان رو گذاشتم «سندروم پالیندروم». :دی


+ بعداًنوشت: اینم الان یادم اومد گفتم اضافه کنم: توی قرآن یه آیه هست (سوره‌ی یس آیه‌ی ۴۰) که می‌گه: کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ. یعنی «تمام آنها (ستارگان و سیارات) در فلک (مداری معین) شناورند.»؛ که اگر دقت کنین اون بخش اولش یعنی «کُلٌّ فِی فَلَکٍ» یه ترکیب واروخوانه هست و با توجه به فعل بعدش (یسبحون = شناور هستند) شبیه یه صنعت ادبی جالبه. :)

۷ دیدگاه موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۸ ، ۲۱:۲۵
دکتر سین

- پرده‌ی اول: کنار تمام کلیشه‌های فیلما و سریالای صدا سیما، مثل سه‌تیغه بودن صورت آدم بدا و ریشو بودن آدم خوبا و پول‌دار بودن آدمای فاسد و فقیر بودن آدمای خوب و اینا...؛ یک مورد هم هست به این صورت که یه آدم مفت‌خورِ زالوصفتِ کلاشِ معمولاً کچلِ متموّلِ انگل در داستان هست به اسم «منصور». دقت کردین؟ نمی‌دونم کدوم منصوری چه هیزم تری به کدوم یکی از نویسنده‌های صدا سیما فروخته! چه حکمتیه، الله اعلم...

- پرده‌ی دوم: وقتایی که ما خونوادگی نشستیم داریم تلویزیون می‌بینیم، موقعی که یه منصورِ خبیث داره اعمالِ پلیدِ شیطانی انجام می‌ده، مامانم یه جمله‌ی معروف داره که می‌گه: «اصن همه‌ی منصورا جنسشون خرده شیشه داره!» و یه لبخندِ پهنِ موذیِ دندون‌نما تحویل جمع می‌ده...

.

.

.

- پرده‌ی سوم: درست حدس زدین! اسم بابام منصوره! :دی



+ به نظرتون اونی که پست قبلی رو دیسلایک کرده جزء دسته‌ی اول بوده یا دسته‌ی دوم؟!

+ کسی اینجا از دوئولینگو استفاده می‌کنه؟ برای من صداش قطع شده. مطمئنم که مشکل از تنظیماتش نیست. ریپورت هم کردم، اما درست نشده. کسی می‌دونه مشکل از کجاست؟ به تحریما ربط داره آیا؟

۶ دیدگاه موافقین ۱۰ مخالفین ۱ ۰۸ اسفند ۹۸ ، ۲۰:۵۹
دکتر سین

عارضم که بنده اخیراً دارم از نظر سیاسی به یه جمع‌بندی نسبت به آدمای اطرافم می‌رسم. به نظر می‌رسه آدما کلاً دو دسته‌ان. یا شایدم «کلاً نه؛ عمدتاً» دو دسته‌ان.

دسته‌ی اول اونایی هستن که غیرطبیعی خوشحال و خوش‌بین و راضی‌ان از اوضاع مملکت؛ و دسته‌ی دوم اونایی که غیرطبیعی ناراحت و بدبین و ناراضی‌ان.

دسته‌ی اول یه حالت سِر بودن و بی‌حسی نسبت به اتفاقات و حوادث دارن و در هر شرایطی می‌گن که اوضاع داره به‌صورت طبیعی پیش می‌ره و آینده روشنه.

دسته‌ی دوم یه حالت غرغرو و نق‌نقویی دارن که آینده رو سیاه و تباه و بدون کوچک‌ترین نقطه‌ی روشنی می‌دونن و معتقدن که با مغز داریم به قهقرا می‌ریم.

دسته‌ی اول، دسته‌ی دوم رو آدمایی منحط و فریب‌خورده و وطن‌فروش؛ و دسته‌ی دوم، دسته‌ی اول رو ترسو و بی‌اراده و پپه می‌دونن.

و من این وسط وقتی به هر دو سمت نگاه می‌کنم، می‌بینم که هر دو گروه چشمشونو رو بخشی از واقعیت عمداً  دارن می‌بندن.


حالا چرا این قضیه برای منی که اصلاً از سیاست خوشم نمیاد و ازش دوری می‌کنم همیشه، تا این اندازه مهم شده؟

چون این روزا، بیست‌وچهار ساعتِ هر روزِ من به سه بخش تقسیم می‌شه. هشت ساعت خواب (!)، هشت ساعت در محیط کار با آدمای دسته‌ی دوم و هشت ساعت در خونه با آدمای دسته‌ی اول.

عقاید همکارامو تو خونه که بازگو می‌کنم، اعضای خونه نچ‌نچ می‌کنن و منو انسانی از دست رفته می‌دونن و از اون ور، حرفای خونه رو که سر کار می‌گم، همه منو ترسو می‌بینن. در حالی‌که من نه قائل به نظر دسته‌ی اولم و نه دوم. فقط سعی می‌کنم اون بخشی از حرفای دسته‌ی مقابل رو که فکر می‌کنم منطقیه، به گوش دسته‌ی دیگه برسونم و نظرشونو بدونم. اما معمولاً واکنشا احساسی و به‌دور از انصافه. تا جایی‌که به این نتیجه رسیدم که بی‌خیال موضوع بشم و بذارم هر کسی عقیده‌ی خودشو داشته باشه. نیازی نیست بخوام متوجهشون کنم که کجای داستانو به نظر من دارن نادیده می‌گیرن. بذارم هر کسی تو محدوده‌ی امن فکری خودش بمونه. این‌جوری اوضاع - حتی اگه منصفانه و درست نباشه - حداقل مسالمت‌آمیز و آروم هست...


+ و فکر می‌کنم این تقسیم‌بندی به تمام افراد جامعه هم قابل‌تعمیم باشه. :تفکر

۹ دیدگاه موافقین ۱۵ مخالفین ۱ ۰۵ اسفند ۹۸ ، ۰۰:۵۳
دکتر سین

قرار بود برای آقای مدیر یه گزارش کوتاه در قالب یه نامه‌ی اداری بنویسم. مهندس ف که رئیس من به‌حساب میاد، گفت ته نامه بنویس: «مراتب جهت استحضار و اقدام مقتضی»! پرسیدم این چرا تهش بازه؟ فعل نداره؟ گفت نه همین خوبه! اما تابلو بود که تهش بازه. برا همینم بی‌خیال نشدم و رفتم گوگل کردم و فهمیدم که گویا جمله‌ی درستش اینه: «مراتب جهت استحضار و هر گونه اقدام مقتضی ایفاد می‌گردد!»

یعنی فقط یه دونه «و» و یه دونه «هر گونه» و یه «می‌گردد» اون تهش فارسی بود! جفتمون هم نمی‌دونستیم ایفاد می‌گردد یعنی چی می‌گردد دقیقاً! با خودم گفتم یه وقت فحش نباشه! برا همین ایفادو گوگل کردم، فهمیدم که یعنی ارسال می‌گردد. بعد دیدم وجداناً ایفاد ثقیله و با بقیه‌ی گزارش هم‌خونی نداره، خودمو کشتم جای ایفاد نوشتم ارسال! درسته که عربیه بازم، اما حداقل قابل فهمه.

ولی دلم می‌خواست فارسی ان‌قدر روون و ساده می‌بود که توی نامه‌ی اداری می‌تونستم بنویسم: من گفتنی‌ها رو گفتم. دیگه ریش و قیچی دست خودتونه! :))

۳ دیدگاه موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۸ ، ۱۶:۱۳
دکتر سین

امروز داشتم تو فایلای قدیمی کامپیوتر می‌گشتم. ببینین چی پیدا کردم!

این طرح شامل یک عدد «بِلا» هست در هیئت میکروفن و یک «گیها» در هیبت رادیو!‌ :))

مال اون دورانیه که هنوز طرحامو ۱۰۲۴ در ۷۶۸ پیکسل می‌زدم. اون موقع از این مانیتور لامپ تصویریا داشتیم. هر طرحی می‌خواستم بزنم، سایز اونو می‌ذاشتم. نمی‌دونم چرا فکر می‌کردم بزرگ‌ترین قاب استانداردیه که وجود داره؟! :دی


+ شما هم مخاطب رادیو بلاگی‌ها بودین؟

++ روز مادر مبارک! :)

۶ دیدگاه موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۸ ، ۲۰:۱۱
دکتر سین

واقعاً تصمیم‌گیرهای فرهنگ هنوز بعد از چهل‌ویک سال به راه‌حلی اصولی‌تر از جمع کردن دیشا از پشت‌بوما دست نیافته‌ن؟!

پ.ن.۱. شکار لحظهٔ زیر (:دی) مربوط به چند روز پیشه که اتفاقی افتادم پشت این ماشینه که پر از دیش بود...

پ.ن.۲. ما خودمون دیش و ماهواره نداریم. شماها دارین؟

۸ دیدگاه موافقین ۱۶ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۸ ، ۲۲:۱۲
دکتر سین

این کلمه رو بخونین: المشنگه. شمام اَلمَشَنگه خوندین یا من فقط اَلمَشَنگم؟! :دی

داشتم تو واژه‌یاب دنبال معنی «هنگامه» می‌گشتم، دیدم تو فرهنگِ مترادف و متضاد، یکی از معانیشو نوشته المشنگه. دفعهٔ اول اَلمَشَنگه خوندم؛ و دفعهٔ دوم تبدیل شد به اَلَمشَنگه. :))

چرا به‌شکل الم‌شنگه نمی‌نویسین خب؟!


پ.ن. قبلاً که یه نفر می‌گفت از وقتی شاغل شده‌م، نمی‌رسم وبلاگمو به‌روز کنم، می‌گفتم یعنی روزی یک ربع هم وقت نداره؟ حالا که خودمم روزی هشت نه ساعت سر کارم، می‌فهمم که واقعاً نمی‌شه مثل قبل نوشت و خوند. به قول سعدی: حال افتاده نداند که نیفتد باری...

۱۶ دیدگاه موافقین ۱۹ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۸ ، ۲۳:۴۷
دکتر سین

فرض کنین برای یه آدم سیگاری کلی منبر برین و از مضرات سیگار براش بگین. بعد روز بعدش همون آدم شما رو با سیگار توی دستتون ببینه. چه حسی بهتون دست می‌ده؟ من الان همون حسو دارم. یادتونه تو اون جزوهٔ وبلاگ‌نویسی گفتم برای وبلاگ‌نویسی‌تون یه حداقل کمّی وضع کنین و خودتونو ملزم کنین که کاملاً رعایت بشه؟ خودم قصد داشتم هفته‌ای حداقل یه پست رو دیگه بذارم؛ اما بیست‌وچند روزه که هیچی ننوشته‌م! خدا شاهده چندین بار برای دقایق و حتی ساعات متمادی پشت کامپیوتر نشسته‌م یا گوشی رو دستم گرفتم و زور زده‌م تا نوشتنم بیاد! اما نشده که نشده. البته یکی دوتا مطلب پیش‌نویس درست حسابی دارم الان. اما هر کاری می‌کنم دلم رضا نمی‌ده منتشرشون کنم. همه‌ش فکر می‌کنم یه جاییشون ناقصه. نمی‌دونمم مشکل از کجاست. هم حرف برای گفتن دارم؛ هم موضوع برای نوشتن زیاده تو ذهنم. اما نمی‌تونم تمرکز کنم و به کلمات و جملات نظم و انسجام بدم. به نظرم دانشمندا باید جمع شن روی این پدیدهٔ «انسداد وبلاگی» تحقیق کنن ببینن چیه این لامصب که وقتی می‌گیره، به این سادگیا ول نمی‌کنه! :|

۱۳ دیدگاه موافقین ۱۶ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۸ ، ۱۶:۲۷
دکتر سین

شنیده‌ین می‌گن کلاغا همیشه دارن پی اشیای براق می‌گردن ببرن تو لونه‌شون؟ هر چیز براقی! قاشق، شیشه‌، انگشتر، زیپ. بعضی از آدما هم توی زندگی مَجازیشون کلاغن! یه عالمه کانال و گروهو و آدمو دنبال می‌کنن و همیشه چندصدهزارتا پیام نخونده دارن. بعضی از کانالا رو حتی نمی‌رسن ماهی یک‌بارم نگاه کنن. اما شما بگو اگه یک بار به مخیله‌شون خطور کرده باشه که بخوان از این گروها و کانالای بلااستفاده بیان بیرون. صندوق ورودی ایمیلشون به‌خاطر این‌که آدرسشو برای عضویت توی میلیون‌تا سایت اَلَکی پَلَکی وارد کرده‌‌ن، همیشه پر از ایمیلای نخونده‌ست؛ که هیچ‌وقتم قرار نیست خونده بشن. بازم با این حال فکر پاک‌کردن و حذف‌کردن عضویتای بی‌خودی می‌ترسوندشون. درست انگار که از کلاغ بخوای انگشترا و قاشقا و زیپاشو بندازه دور!


+ بازنشر: موقع نوشتن پست امروز هی به این فکر می‌کردم چه‌قدر زندگی با کسایی که کلاغ‌بازی درمیارن رومخه! بعد یاد سه سال پیش افتادم که یه مطلبی نوشته بودم که توی مقدمه‌ش به همین «اخلاق ضدکلاغی» خودم اشاره کرده بودم. دیدم بازنشر اون مطلب قدیمی خالی از لطف نیست. بخوانید: [اسپم] :)

++ اون اسپمه رو هنوزم که هنوزه پاکش نکرده‌م! :دی

۱۷ دیدگاه موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۸ ، ۱۰:۳۷
دکتر سین

اینترنت کامپیوتر خونه خیلی کنده، اون‌قدر کند که یه فایل کوچیک رو هم به زور می‌تونم آپلود یا دانلود کنم. در حالی‌که وقتی با گوشی از طریق وای‌فای به‌کمک همون مودم وصل می‌شم به اینترنت، سرعت خیلی خوبه. بنابراین مشکل از آی اس پی و مودم و خط تلفن نیست. هر چی هست، زیر سر این کامپیوتره‌ست. کسی می‌دونه مشکل چی می‌تونه باشه؟ دارم زجر می‌کشم از دستش!


+ فردا سمینار دارم. باید به اساتید گزارش پیشرفت رساله‌مو ارائه کنم. یه کم استرس دارم. این چند وقت غیرفعال بودنم برای اینه که تمام تمرکز و فکرم درگیر جلسه‌ی فرداست. ایشالا به خوشی تموم بشه و برگردم به وبلاگ‌نویسی. دلم تنگ شده برا اینجا...

۱۶ دیدگاه موافقین ۱۰ مخالفین ۱ ۰۲ تیر ۹۸ ، ۰۹:۵۰
دکتر سین