۱۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

به کلاس تفسیر شعر سعدی با رویکرد «دست حسن بن روحانِ سمنانی بر دکمه‌ی فیلترینگ تلگرام» خوش‌آمدید! شعری که امروز بررسی خواهیم کرد، از زیباترین و دل‌کش‌ترین غزلیات سعدی‌ست. مورخین و ادیبان جملگی بر این باورند که سعدی این غزل را در زمان حاکم وقت، حسن بن روحانِ سمنانی، سروده. گویند روزی حسن تصمیم گرفت سیستم پیام‌رسانی را که در آن زمان به تلگرام معروف بود، در شیراز و حومه کتلت کند و کرد! آن‌گاه سعدی متأثر از این حادثه‌ی تلخ، غزلی سوزناک را در فراق آن یار سفرکرده‌ی فیلترشده سرود؛ که شرح آن در ادامه بیان می‌شود.

در مطلع غزل می‌فرماید که: ای یار جفاکرده‌ی پیوندبریده / این بود وفاداری و عهد تو ندیده

سعدی‌پژوه و سعدی‌شناس برجسته‌، دکتر سین، در کتاب «الهزلیات الکندی فی الغزلیات سعدی» - کندی یعنی آبنبات! - درباره‌ی این بیت گفته: بدان و آگاه باش که یار، همانا حسن است و جفا، خلف وعده. و سخن‌دانان گویند پیوندبریدن کنایتی است از فیلترینگ؛ که پیوندها را بریده‌بریده و شرحه‌شرحه و قاچ‌قاچ می‌کند، چونان که کارد خیار را. پس بنابراین مصرع عتاب و خطابی‌ست مر حسن را به‌سبب فیلترینگ.

و در مصرع دوم می‌فرماید: این بود وفاداری و عهد تو ندیده؟ یعنی: این بود آرمانای ما واقعاً؟! در واقع خیلی ظریف (اون ظریف نه‌ها؛ این ظریف) شاعر حسن را با سؤالی سنگین در درون خودش مواجه می‌کند در این مصراع، که برود در درون خودش به کارهایش فکر کند!

بیت بعد: در کوی تو معروفم و از روی تو محروم / گرگِ دهن‌آلوده‌ی یوسف‌ندریده

این بیت را خطاب به تلگرام سروده. می‌فرماید: در کوی تو معروفم، یعنی ادمین یک کانال 2M هستم. بعد: از روی تو محروم؛ یعنی ولی فیلتر شدی، ندارمت پیشم! مفهوم مصرع دوم هم که اظهر من‌الشمس است: می‌فرماید که من در این شرایط به مثابه گرگی هستم که وقتی برادران یوسف نبی (ع) در قسمت ششم سریال، به پدر گفتند که وی یوسف را خورده، چند ثانیه دوربین کات می‌خورد روی چهره‌اش که پوکرفیس به قاب خیره شده است. البته ناگفته نماند که این صحنه بعدها از سریال برداشته شده بود. گویا قسمت‌های تحریک‌کننده‌ی بدن گرگ نیز در کادر بوده که چون در بیابان و صحرا وجود گلدان غیرمنطقی است، تصمیم گرفتند به‌جای اصلاح صحنه، کلاً آن بخش را از سریال حذف کنند. توضیحات بیش‌تر در همان کتاب «کندی» بنده موجود است.

بیت سوم: ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند / افسانه‌ی مجنونِ به لیلی نرسیده

می‌فرماید: ما هیچی از این زندگی ندیدیم ولی همه‌ی شهر، که منظور از شهر کل مجازستان و حومه است؛ ما را سوژه کرده‌اند. منظور از ما، در واقع «دهه‌شصتی‌های از اینجا رونده از اونجا مونده‌ی طفلکیِ حیوونکی» است که از معاون رئیس‌جمهور تا راننده‌ی تاکسی، به لیلی نرسیدن‌هاشان را در فرقشان می‌کوبند، تو گویی که انگار پولاد کوبند آهنگران! نکات مهمی دیگری در این بیت وجود دارد که بنده در کتاب «کندی» خویش آورده‌ام.

بیت بعدی: در خواب گزیده لب شیرین گل‌اندام / از خواب نباشد مگر انگشت گزیده

در ظاهر امر شاید مخاطب عامِ خامِ بی‌سوادِ بی‌تربیت فکر کند که سعدی در این بیت به خواب‌ها و رویاهای خاک‌برسری و مشکلِ پخش‌دار اشاره کرده است. اما حاشا و کلا! سعدی در حال استیصال ناشی از فیلترینگ تلگرام نیز لحظه‌ای عشق معنویِ راستین را فراموش نمی‌کند. مقصود سعدی همانا نماز اول وقت است. در این‌جا، لب همان اذان است و گَزیدنِ لب، همان اذان به صوت نیکو گفتن. گل‌اندام هم منظور مکبر است... چیز! همان اذان است باز هم! :| بگذریم!

بیت بعدی می‌فرماید: بس در طلبت کوشش بی‌فایده کردیم / چون طفلِ دوان در پیِ گنجشکِ پریده

در اینجا شاعر پس از یک سفر روحانی (بلی! چه جای عجب که به قول حافظ «بُعد منزل نبود در سفر روحانی» (اون روحانی نه‌ها، این روحانی)، سعدی سیری در نماز و اینا داشت و مجدداً سریع به بحث تلگرام و فیلترینگ بازگشت) اشاره به فیلترشکن و مصائب استفاده از آن دارد و می‌فرماید: مدام سایفون را و فری‌گیت را و پروکسی سوییچر را و جز آن را در طلب تو، روشن و خاموش کردیم، اما نشد که بشود. تو گویی از پی گنجشکی پریده چون طفلی دوانیم؛ که بس نیکو تصویرسازی‌ای است. حبذا! بنده تأکیدی بر خریدن کتاب «کندی» خویش ندارم به اون شکل، اما کسانی که تهیه کنند، پایان‌ترم را چونان آب خوردن پاس خواهند کرد. از ما گفتن بود...

در بیت ششم می‌فرماید: مرغ دل صاحب نظران صید نکردی / الا به کمان مهره‌ی ابروی خمیده

خطاب به حسن است باز. فرموده است که: شما نتوانستید مخِ (همان مرغِ دلِ!) صاحب‌نظران عرصه‌ی ارتباطات و اینترنت را بزنید، الا با توسل به استفاده از مهره‌ی (دکمه‌ی) فیلترینگ که گویا در قدیم‌الایام به شکل کمان ابرو ساخته‌می‌شده است. در واقع می‌خواهد این پیام را برساند که این همه صاحب‌نظران گفتند نکن! باز کار خودت را کردی! :|

بعد می‌سراید که: میلت به چه ماند به خرامیدن طاووس / غمزت به نگه کردن آهوی رمیده

در این بیت، بین صاحبانِ عقیده و رأی، اختلاف است بر سر تفسیر واژه‌ی «میل» و نیز واژه‌ی «خرامیدن». اما چون جلسه‌ی بین صاحبانِ عقیده و رأی برای تفسیر این بیت پشت درهای بسته برگزار شد، کسی نمی‌داند که آرا چه بود و اختلاف چه!! البته بنده در کتابم چند فقره حدس را ذیل همین باب متذکر شده‌ام که از قضا ارزش امتحانی بالایی دارد!

در بیت بعد می‌فرماید: گر پای به در می‌نهم از نقطه‌ی شیراز / ره نیست تو پیرامن من حلقه کشیده

شیراز که مستحضرید مرکز استان فارس است و در این‌جا استعاره از خود استان فارس است و استان فارس هم خودش باز استعاره از ایران است! در واقع از صنعت «الاستعارةٌ فی الاستعارةٍ اُخریٰ» بهره جسته که مطلقاً عِچ‌جای دیگر نظیر ندارد!! :| می‌گوید که اگر بخواهیم به‌صورت مجازی پایمان را از محدوده‌ی اینترنت ملی، قدمی فراتر بنهیم؛ نمی‌توانیم. چرا که تو (ای حسن!) پیرامون ما حلقه‌ی فیلترینگ را چندان تنگ کشیده‌ای که... که نگو! :| 

بیت بعدی: با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد / رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده

این بیت اشاره به مصاحبه‌های مردمی بعد از فیلترینگ تلگرام دارد. می‌فرماید که با توجه به اشراف اطلاعاتی سربازان گمنام امام زمان و نیز هوشیاریِ همیشگیِ پلیسِ همیشه فتا (!) نظراتی که در شبکه‌ی فخیمه‌ی خبر و سایرین، از دهانِ مردمِ خجسته‌ی خوشحالِ فیلترشده می‌شنویم، چونان دعای انسانی دشنام‌شنیده می‌باشد. همان قدر باورکردنی و واقعی! :|

و بیت پایانی: روی تو مبیناد دگر دیده‌ی سعدی / گر دیده به کس باز کند روی تو دیده

این بیت وداعی تلخ است با تلگرام. می‌گوید ای آیکون-آبیِ گوگوری مگوری! ای پیام‌رسان بما هو پیام‌رسان! ای باقلوا! می‌روی و گریه می‌آید مرا! ساعتی بنشین که باران بگذرد!! تو را نادیدن ما غم نباشد! و از این دست چیزها. من آخر کتابم تعدادی نمونه سؤال هم آورده‌ام و با سبز و نارنجی و قرمز و گل‌بهی، سؤالات پرتکرار و دشوار را رنگی رنگی کرده‌ام. چند جلد از ویراست قبل کندی هم خانه دارم که هر کس خواست ارزان‌تر از پشت جلد می‌دهم. جلسه‌ی بعد هم اول ساعت از همین مبحث کوییز می‌گیرم. گفتم در جریان باشید...

۹ دیدگاه موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۲۸
دکتر سین

من هلویی رسیده‌ام. بیخم طاقت ندارد مرا بیش‌تر از این روی شاخه نگاه دارد. خدایا! حداقل کاری کن زیر درخت، بالش باشد... خواهشاً!

۹ دیدگاه موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۴۸
دکتر سین

من الان دارم سعی می‌کنم بدون این‌که موضوع خاصی رو مد نظر قرار بدم، بنویسم. آخه می‌گن یکی از تمرینات نویسندگی نوشتن بدون هدفه. باعث می‌شه هماهنگی ایجاد بشه بین خودآگاه و ناخودآگاهت. همین که فقط بنویسی بدون این‌که به جمله‌ی بعدی یا جملات بعدی فکر کرده باشی. منم الان دارم همین کارو می‌کنم. بنابراین اگر دنبال خوندن یه مطلب بی‌سر و ته نیستین همین الان ببیندین این صفحه رو با طیب خاطر برین سر کار و زندگی و بازی و تفریح و هیجان؛ در پارک آبی سرپوشیده‌ی فلان! گفتم که بدون فکر و حتی با مقدار متنابهی هیجان افسارگسیخته و کاملاً بی‌هدف و بدون قصد و غرض و مرض دارم می‌نویسم!! 

کجا بودیم؟ :|

داشتم می‌گفتم که اگه آدم بخواد بنویسه باید مثل الان من سرشو از روی کی‌بورد بالا نیاره و فقط تایپ کنه. اون‌قدر تایپ کنه تایپ کنه، که ... که چی؟! 

یادمه یه بار توی اولین وبلاگم نشستم پشت مونیتور که یه پست بذارم. خیلی دلم می‌خواست بنویسم. اما هیچ موضوعی به ذهنم نمی‌رسید. بنابراین شروع کردم به نوشتن کلمات پشت سر هم و بینشون خط فاصله گذاشتم. یه چیزی بود تو این مایه‌ها:
سلام - پدرام - هویج - جالیز - پالیز - پاییز - دو - بادام - کجایی - تنها - صدا - بیا - ...

و البته الان نقل به مضمون کردم. یعنی اینا عین اون کلمات نیست. بعد یه دوستی داشتیم ما اون موقع ان‌قدر شعر خونده بود و کتاب خونده بود و فکر کرده بود و شعر گفته بود و اونم چه شعرایی حقیقتاً، که چت زده بود. به معنای اتم و اکمل کلمه چت زده بود. بعد اومده بود مزخرفات منو خونده بود بهم می‌گفت: چه متن خفنی نوشتی!! الان ممکنه با خودتون فکر کنین چه‌قدر شبیه اون بخش مرد هزار چهره شد. باید در جواب بگم که بله! و نمی‌دونم چرا!

انی‌وی، به قول فرنگیا!

حالا که فکرشو می‌کنم می‌بینم مرگ چه مقوله‌ی عجیب غریبیه. [و رشته‌ی افکار وی در زمینه‌ی مرگ در همین‌جا پاره گشته و مخ وی سفید و عاری از هرگونه کلمه، جمله، صوت، شبه‌صوت، نقطه‌ویرگول و قص(؟) علی هذا گشت!!]

گفتم نخون. چیزی تو این پست دستتونو نمی‌گیره در حقیقت...

و باز در جایی دیگر - یعنی همین‌جا - می‌خواهم اضافه کنم که شبی خواب دیدم که معلم فیزیکمون - یه معلم فیزیک داشتیم که معتاد بود و زشت بود و بداخلاق بود و بی‌ادب بود و تو خودت حدیث مفصل بخوان از این مجمل (درست خودنم بیتو؟) - همین ایشون در هیأت و هیبت معلم آمادگی دفاعی (!) داره ازمون امتحان می‌گیره. امتحان چی؟ پالپ فیکشن! به سوی همین سمت و سو قسم! دوتا کاغذ آچهار پشت و رو سؤال داده بود از پالپ فیکشن. هر چی به سؤالا نگاه می‌کردم، نمی‌دونستم چی باید بنویسم! به آخرای امتحان که نزدیک شدیم، کم‌کم یخم وا شد و شروع کردم یه چیزایی نوشتن. مثلاً چهار مورد از حرکات جان تراولتا در فلان صحنه را نام ببرید! - اصن یعنی چی؟! چیه این خواب دیدن؟!! - خلاصه! دست خودمو درد نیارم روی کیبورد!! - چیه؟ سر شما درد اومده؟ گفتم نخونین که! :دی - - (دقت کردین دوتا عبارت معترضه تو هم شد؟! :دی) خب بسه. کجا بودیم؟ آها! خلاصه! به هر ضرب و زور و بدبختی‌ای که بود نوشتیم و دادیم برگه رو. حساب کردم دوازده سیزده رو می‌گرفتم. خیالم راحت شده بود. بعد حالا یکی از بچه‌ها گیر داده بود که بیا جوابا رو با هم چک کنیم. منم بهش گفتم ببین! دو ساعت خود پالپ فیکشنه. دو ساعتم امتحانش. توقع نداری که دو ساعتم وقت بذارم جواباشو با تو چک کنم. داری؟ و بعد بیدار شدم. بیدار که شدم و به خوابم فکر کردم، متوجه شدم این دوستم که بعد از امتحان کَنه شده بود بهم (حرف اضافه‌ی کَنه شدن، به‌ئه؟! یادش بخیر یاد معلم زبانمون افتادم. خیلی دوستش داشتیم همه. حرف اضافه‌ی همه چیو می‌گفت. در واقع بیش از حد روی حرف اضافه‌ی همه چی تأکید داشت. به‌طوری که من الان پس از گذشت سال‌ها حرف اضافه‌ی همه چی رو می‌دونم: حرف اضافه‌ی گود، اَت‌ه؛ حرف اضافه‌ی اینترستد، این‌ه، ریلاکتنت، توئه و ...)؛ بازم رشته‌ی افکارم جر خورد! :دی کجا بودیم بازم؟ آهان! اون رفیقم که کنه شده بود بهم، یکی از هم‌کلاسیای دانشگاهم بود که ... - در مقطع لیسانس - که بعد از فارغ‌التحصیلی رفته بود سربازی و در یکی از روزای سربازی، در لباس سربازی موقع رد شدن از خیابون ماشین بهش زده بود و مرده بود و من چند سال بعد خبرشو شنیدم و چون هیچ نوع صنمی با هم در طول دوران تحصیل نداشتیم - حتی سلام هم نمی‌کردیم به هم - یه حس عجیب و کوتاهی برای چند لحظه بهم منتقل شد از شنیدن خبر فوتش. روحش شاد به هر حال...

همین دیگه. خواستم خوابمو فقط تعریف کرده باشم. الان دیگه صوبتی در ادامه‌ی اون موضوع ندارم. اون‌طوری به مونیتور نگاه نکن. گفتم نخونی چیزی رو از دست نمی‌دی! :دی نکنه توقع داشتین خوابم رو تفسیر کنم و از توش درس زندگی براتون استخراج کنم. یا این‌که مثلاً بیام توضیح بدم که چرا معلم فیزیک و بعد چرا درس آمادگی دفاعی و بعدتر چرا مبحث پالپ فیکشن! دنبال منطق می‌گردی الان؟! می‌گم خواب بود، خواب! می‌فهمی؟! :دی

خب دیگه فکر کنم ناخودآگاهم سینک شد رو خودآگاهم برم بخوابم! شب بخیر! :|

۸ دیدگاه موافقین ۴ مخالفین ۱ ۰۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۰۰
دکتر سین