۴ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

حقیقتاً عجیبه که واکنشای ما تا این حد وابسته به اخبار روز باشه. هم عجیبه، هم ترسناک، و هم رقت‌انگیز...
حتماً باید خبر یه اختلاس چند هزار میلیاردی علنی بشه که دادمون در بیاد: آی! حقمون رو خوردن؟ یعنی یه نفر یه شبه تصمیم گرفته دزدی کنه و فردا صبحش گیر افتاده؟ دیگه هیچ موردی هیچ‌جا نیست، فقط چون اخبار چیزی نگفته؟
حتماً باید خبر تجاوز و قتل بچه‌های کوچیک و بی‌دفاع پخش بشه که دادمون در بیاد: آی! بگیرید بکشید حیوون فلان فلان شده رو؟ یعنی فقط همین موارد معدود اونم توی همین چند وقت اخیر اتفاق افتاده، فقط چون خبرش داره دست به دست می‌شه؟
حتماً باید یه ساختمون بسوزه و دود بشه و کلی آدم توش بمیرن و تصاویرش زنده پخش بشه، تا بفهمیم ستون‌های خونه‌های شهر پوسیده‌ست؟ یعنی یک شبه همه‌ی خونه‌ها فرسوده شده؟
حتماً باید تصاویر آتیش‌سوزی جنگل و دشت رو فلان خبرگزاری برامون بفرسته تا متوجه بشیم داریم مثل ویروس، مثل مرض، ذره ذره‌ی پیکره‌ی زندگی رو تجزیه و نابود می‌کنیم؟ یعنی تا زبونه‌های آتیش توی اینستاگرام پخش نشده باشه، همه‌جا گل و بلبله؟
حتماً باید گزارش خشک شدن رود و دریاچه رو توی موبایل ببینیم تا باور کنیم داریم زمین رو شور و خشک می‌کنیم؟ اگر بی‌آبی در قالب اینوگرافیک توی کانالای خبری برامون نیاد، یعنی هنوز پشت سدا پر آبه؟ 
بعدشم فرداش یه خبر خوب، عمدتاً از جنس پیروزیای ورزشی - خیلی وقته که فقط و فقط به توفیقات ورزشی در عرصه‌ی ملی می‌بالیم - پخش بشه و همه یادشون بره که دزدی بوده، قاتلی بوده، دردی بوده، مرگی بوده... می‌دونی؟ همه‌ی این «بوده»ها، در واقع «هست» هستن. ولی ماها نمی‌بینیم. این نوع زندگی لعنتی عادتمون داده نبینیم. منتظر باشیم تا یه مرجع خبری بهمون اطلاع‌رسانی کنه، بعد هر قدر که دلمون سوخت، با «موج» ابراز تأسف و تأثر اجتماعی همراه بشیم. منتظریم رسانه‌ها غذای فکری هر روزمون رو بهمون بخورونن و ما رنگ و شکل «وا اسفا»ی اون روزمون رو باهاش تنظیم کنیم... تا این حد خواب‌زدگی و بی‌حسی اجتماعی وحشتناکه؛ دارم بالا میارم... می‌فهمی چی می‌گم؟!
۱۱ دیدگاه موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۶ ، ۱۰:۳۴
دکتر سین
در همین لحظه که در خدمتتون هستم، کوهی از کارای نکرده دارم. از کارای درسی و دانشگاهی بگییییر، تا کلی کتاب نصفه نصفه و فیلم ندیده و اموراتی در باقی کتگوری‌ها! اما دریغ از (انگشت اشاره و شستتون رو بذارید روی هم) این‌قدر اراده و همت. تو دفتر روزانه‌نویسیم پر شده از جملات این مدلی: من انگیزه ندارم. من اراده ندارم. من همتم نمیاد! و قسمت لج‌درآر قضیه هم اینجاست که می‌دونی اگه بشینی مثل بچه‌ی آدم برنامه‌ریزی کنی، به همه‌ی کارات می‌رسی. اما... هوووفففف! چی بگم؟!
چند روز پیش توی اینترنت یه مطلب خوندم با عنوان «فکرزدگی». فکر کنم منم بهش دچار شدم. بس که هی فکر می‌کنم و فکر می‌کنم و فکر می‌کنم. احساس می‌کنم یه چیز اساسی باید توی زندگیم تغییر کنه. اما چی، نمی‌دونم!
مواقعی که برای یه کار ددلاین وجود داره، نزدیک شدن به اون ددلاین، بازدهی منو چندین برابر می‌کنه. اما وقتایی که به‌جای دیگران، به خودم قول انجام کاری رو تا موعد مقرری می‌دم؛ معمولاً نمی‌شه، جواب نمی‌ده.
مـــــشـــــکــــــل کـــــجــــــاســــــت؟! -_-
۹ دیدگاه موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۶ ، ۱۱:۳۵
دکتر سین

امروز برای اولین بار بهم گفته شد پیر. البته واژه‌ی دقیقش پیرپسر بود! از همون لحظه، احساس کردم واقعاً یه برگ از دفتر زندگیم به‌طور مشخص ورق خورده. عصر اومدم جلوی آیینه، اونم همین نظر رو داشت! -_-

+ این چهارصدمین مطلب اینجا می‌نویسمه... همین‌جوری گفتم بدونین!

۹ دیدگاه موافقین ۹ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۶ ، ۱۷:۰۵
دکتر سین
روان آدمی از دیدگاه‌های گوناگون به آب می‌ماند. یکی از نگرگاه‌های مانستگی این دو، اگر روندگی و پویایی داشته باشند و گرفتار بازایستادگی و بر جای ماندگی نشوند، بی‌دُردیِ آن‌هاست. زیرا بی‌آلایش‌ترین اندیشه‌ها هم به گاه در جا زدن، به درد گندابی شدن دچار می‌شوند؛ به بیماری وابستگی و سیاه کردن برگ‌های سپید زندگی از روی پیش‌نوشته‌ی دیگران؛ و بی‌گمان پیچیده‌ترین و کشنده‌ترین گونه‌ی وابستگی، وابستگی به گوناگونی است. تازیانه‌ای که دمادم بر سر آدم امروزی فرو می‌آید. آدمی فرو رفته در گوناگونی، اما دل‌مرده و ناشکیبا...

*** نوشته‌ی زبرین، سراسر پارسی شده‌ی نوشته‌ی زیرین است! *** 
*** متن فوق، کاملاً فارسی شده‌ی متن ذیل است! ***

روح انسان از جنبه‌های مختلف شبیه به آب است. یکی از جنبه‌های شباهت این دو، به‌شرطی که جریان و سیلان داشته باشند و اسیر رکورد و سکون نشوند، خلوص آن‌هاست. زیرا ناب‌ترین فکرها هم موقع تکرار، به مرض تعفن مبتلا می‌شوند؛ به مرض عادت کردن و سیاه کردن صفحات سفید زندگی از روی پیش‌نوشته‌ی دیگران؛ و بی‌شک پیچیده‌ترین و مهلک‌ترین نوع عادت، عادت به تنوع است. شلاقی که آن به آن بر فرق بشر امروزی نازل می‌شود. بشر مستغرق در تنوع، اما کسل و بی‌حوصله...

+ با این توضیح که: دانه‌ی «معنی» بگیرد مرد عقل...
۶ دیدگاه موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۶ ، ۱۷:۴۳
دکتر سین