یکی از خصوصیترین اموال و داراییهای من، دفتر روزنوشتمه؛ دفتری که الان بیشتر از دو ساله که هر چند روز یه بار توش یه چیزایی مینویسم. معمولاً راجعبه کارایی که دارم انجام میدم یا دادم، حس و حالی که دارم و این جور چیزا! :)
در کل متنای این دفتر خیلی خصوصیه. اما بعضیاشم خیلی «مگو» نیست! امروز تصمیم دارم یه بخشاییش رو بنویسم براتون! :)
۱. سهشنبه ۲۵ شهریور ۹۳
شدهام قبرستان خاموش
گورستان دستهجمعی سکوت
بس که فریادها را
در خودم دفن کردهام!
میترسم از رستاخیز
از روزی که در من طغیان کنند
فریادهای زندهبهگورشده!
- توضیح: همهی ما روزای خوب و بد داریم. اینم روز بد من بوده دیگه! :)
۲. چهارشنبه ۱۹ فروردین ۹۴
قشنگ داغونما! له لهم!
- توضیح: ندارد!
۳. دوشنبه ۱۱ آذر ۹۲
... وقتی کارام زیاده و روزام پره و کمتر پای اینترنت میشینم حالم خیلی بهتره ...
- توضیح: یه مدت بود که خیلی میشستم پای کامپیوتر! درست وسط گیر و دار دفاع ارشد و اینا بود! :|
خخخخ
۴. دوشنبه ۲۱ اردیبهشت ۹۴
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد؛ خود داشت! اسکل!
- توضیح: با عرض معذرت از جناب حافظ! :دی
۵. پنجشنبه ۱۴ آبان ۹۴
باید شروع کنم به برنامهریزی! ... نخند! میدونم جملهی خیلی آشناییه! اما این بار دیگه باید این کار رو شروع کنم. ...
- توضیح: آقا نخند! سرت میادا! هم این که با خودت دیالوگ برقرار کنی! هم این که مدام تصمیم بگیری و عمل نکنی! خخخخ
۶. یکشنبه ۳ اسفند ۹۳
... میخوام یه روزو مث آدمای خیلی موفق زندگی کنم، ببینم چی میشه! :) البته هنوز ایدهی خاص و دقیقی ندارم. تا ببینم چی میشه! ...
- توضیح: کلاً با خودم درگیرم! :دی
۷. یکشنبه ۱۷ اسفند ۹۳
حرفم نمیاد! :|
- توضیح: ندارد! :دی
+ حالا از این دفتر فقط دو سه برگهی سفید باقی مونده و من از چند روز دیگه باید جلد دوم رو هم شروع کنم! :)
+ توصیهی برادرانه و دوستانهی من اینه که شما هم اگه این کار رو تا حالا تجربه نکردین، از حالا انجامش بدین! داشتن یه همچین دفتری امکان مرور کردن خودتونو بهتون میده و این کار باعث میشه بتونین در بلندمدت اثرات مثبتی رو در زندگی مشاهده کنین! :)