۳۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

یکی از خصوصی‌ترین اموال و دارایی‌های من، دفتر روزنوشتمه؛ دفتری که الان بیشتر از دو ساله که هر چند روز یه بار توش یه چیزایی می‌نویسم. معمولاً راجع‌به کارایی که دارم انجام می‌دم یا دادم، حس و حالی که دارم و این جور چیزا! :)

در کل متنای این دفتر خیلی خصوصیه. اما بعضیاشم خیلی «مگو» نیست! امروز تصمیم دارم یه بخشاییش رو بنویسم براتون! :)


۱. سه‌شنبه ۲۵ شهریور ۹۳

شده‌ام قبرستان خاموش

گورستان دسته‌جمعی سکوت

بس که فریادها را

در خودم دفن کرده‌ام!

می‌ترسم از رستاخیز

از روزی که در من طغیان کنند

فریادهای زنده‌به‌گورشده!

- توضیح: همه‌ی ما روزای خوب و بد داریم. اینم روز بد من بوده دیگه! :)


۲. چهارشنبه ۱۹ فروردین ۹۴

قشنگ داغونما! له لهم!

- توضیح: ندارد!


۳. دوشنبه ۱۱ آذر ۹۲

... وقتی کارام زیاده و روزام پره و کم‌تر پای اینترنت می‌شینم حالم خیلی بهتره ...

- توضیح: یه مدت بود که خیلی می‌شستم پای کامپیوتر! درست وسط گیر و دار دفاع ارشد و اینا بود! :|

خخخخ


۴. دوشنبه ۲۱ اردی‌بهشت ۹۴

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد؛ خود داشت! اسکل!

- توضیح: با عرض معذرت از جناب حافظ! :دی


۵. پنج‌شنبه ۱۴ آبان ۹۴

باید شروع کنم به برنامه‌ریزی! ... نخند! می‌دونم جمله‌ی خیلی آشناییه! اما این بار دیگه باید این کار رو شروع کنم. ...

- توضیح: آقا نخند! سرت میادا! هم این که با خودت دیالوگ برقرار کنی! هم این که مدام تصمیم بگیری و عمل نکنی! خخخخ


۶. یک‌شنبه ۳ اسفند ۹۳

... می‌خوام یه روزو مث آدمای خیلی موفق زندگی کنم، ببینم چی می‌شه! :) البته هنوز ایده‌ی خاص و دقیقی ندارم. تا ببینم چی می‌شه! ...

- توضیح: کلاً با خودم درگیرم! :دی


۷. یک‌شنبه ۱۷ اسفند ۹۳

حرفم نمیاد! :|

- توضیح: ندارد! :دی


+ حالا از این دفتر فقط دو سه برگه‌ی سفید باقی مونده و من از چند روز دیگه باید جلد دوم رو هم شروع کنم! :)

+ توصیه‌ی برادرانه و دوستانه‌ی من اینه که شما هم اگه این کار رو تا حالا تجربه نکردین، از حالا انجامش بدین! داشتن یه همچین دفتری امکان مرور کردن خودتونو بهتون می‌ده و این کار باعث می‌شه بتونین در بلندمدت اثرات مثبتی رو در زندگی مشاهده کنین! :)

۱۳ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۴۵
دکتر سین

یه روز که داشتم توی وب فر می‌خوردم، به یه نامه برخوردم که گویا یه بنده خدایی به اسم محمد ساوه‌ای به حاکم وقت نوشته بوده. بنده خدای مذکور گویا آدم باسواد و فرهیخته‌ اما مقروض و مستأصلی بوده و توی نامه درخواست مساعدت داشته. من خود عمل رو نه تقبیح و نه تأیید می‌کنم؛ چون من که جای اون بنده خدا نبودم. اصلاً با این جنبه‌ی نامه اساساً کاری هم نداریم. جنبه‌ی مهم و مدنظر من اینه که این نامه کلاً نقطه نداره! ببینین:  :)


بسمه تعالی

سرسلسله‌ی امرا را کردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعاگو محمد ساوه‌ای در کلک و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملک‌الملوک کلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در کل ممالک محروسه اسم و رسم دارم. در هر علم معلم و در هراصل مؤسسم. در کلک عماد دومم در عالم، در علم و حکم مسلم کل امم سرسلسله‌ی اهل کمالم اما کو طالع کامکار و کو مرد کرم؟ دلمرده‌ی آلام دهرم. کوه کوه دردها در دل دارم. مدام در دام وام، و علی‌الدوام در ورطه‌ی آلام دهرم. هر سحر و مسا در واهمه و وسواس که مداح که گردم و که را واسطه کار آرم که مهامم را اصلاح دهد و دو سه ماهم آسوده دارد. مکرر داد کمال دادم و در هر مورد مدح معرکه‌ها کردم. همه گوهر همه در، همه لاله همه گل، همه عطار روح همه سرور دل، اما لال را مکالمه و کر را سامعه و کور را مطالعه آمد. همه را طلا سوده در محک ادراک آورده احساس مس کردم و لامساس‌گو آمدم. اما علامه دهرم، ملولم و محسود و عوام کالحمار محمود و مسرور ... لا اله الا الله وحده وحده! دلا در گله مسدود دار در همه حال، که کارهای همه عکس مدعا آمد. علاوه همه دردها و سرآمد کل معرکه‌ها عروس مهر در آرامگاه حمل در آمد. عالم و عام، لام و کرام، صالح و طالح، صادر و وارد، کودک و سالدار، گدا و مالدار، همه در اصلاح اهل و اولاد و هر کس هر هوس در معامله و سودا دارد آماده و اطعمه و هر سماط گرد آورده، حلوا و کاک، سرکه و ساک، کره و عسل، سمک و حمل، گرمک و کاهو، دلمه و کوکو، امرود و آلو، الی کلم کدو، همه در راه، مکر دعاگو که در کل محرومم و در حکم کالمعدوم. اگر موهوم و معلول معدل سه صاع و دو درم ارده گردد حامد و مسرورم. مگر کرم سر کار اعلی که سرالولد و سرالوالد در او طلوع کرده و دادرس آمده، دردها دوا، وام‌ها ادا و کام‌ها روا گردد.

له طول عمر کطول المطر سواء له الدرهم، و که المدر دهد مرد را کام دل کردگار همه عمر آسوده و کامکار دل آرا همه کار و کردار او ملک در سما مادح کار او طول الله عمره و دمره حاسده، هلک اعدائه، اعطه ماله، اصلح احواله و اسعد اولاده مدام السماء!


+ من شما رو به یه چالش دعوت می‌کنم: یه جمله یا متن کوتاه بدون نقطه بنویسید! موضوع هم آزاد! :)

۱۳ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۱۶
دکتر سین

در جریان ختم گروهی قرآن کریم تو این وبلاگ که هستین! موافقین امروز سوره‌ی اعراف رو بخونیم؟ :)

سوره‌ی اعراف، سوره‌ی هفتم قرآنه، ۲۰۶ آیه داره و با خط عثمان طه ۲۶ صفحه است، که می‌شه ۹ بخش؛ به این شکل:

صفحات ۱۵۱ تا ۱۵۳، آیات ۱ تا ۳۰              >>      دکتر سین

صفحات ۱۵۴ تا ۱۵۶، آیات ۳۱ تا ۵۱            >>      saied davoodi

صفحات ۱۵۷ تا ۱۵۹، آیات ۵۲ تا ۷۳            >>      مدیر جوان

صفحات ۱۶۰ تا ۱۶۲، آیات ۷۴ تا ۹۵            >>      فاطمه

صفحات ۱۶۳ تا ۱۶۵، آیات ۹۶ تا ۱۳۰          >>      ناشناس

صفحات ۱۶۶ تا ۱۶۸، آیات ۱۳۱ تا ۱۴۹        >>      ناشناس

صفحات ۱۶۹ تا ۱۷۱، آیات ۱۵۰ تا ۱۶۳        >>      نفس نقره‌ای

صفحات ۱۷۲ تا ۱۷۴، آیات ۱۶۴ تا ۱۸۷        >>      صبا ...

صفحات ۱۷۵ تا ۱۷۶، آیات ۱۸۸ تا ۲۰۶        >>      دکتر سین

شرایط رو هم می‌دونین دیگه؟ در صورت تمایل به مشارکت در ختم این سوره، اعلام آمادگی بفرمایین. بخشای خونده شده رو دوباره نخونین؛ قبل از انتخاب هر بخش، متن این پست و نظراتشو چک کنین. شماره‌ی صفحات هم با خط عثمان طه هم‌خونی داره؛ اگه قرآنتون با خط دیگه‌ای هست، شماره‌ی آیات رو ملاک قرار بدین. اشتباهات احتمالی رو هم تذکر بدین تا اصلاح کنم. اگرم تمایل دارین می‌تونین نظر «ناشناسانه» بدین! :)
همین دیگه! التماس دعا! :)

+ ضمناً بفرمایین، این هم نزدیک‌ترین قرآن! :)
+ اینم لینک تفسیر المیزان، برای دوستانی که دوست دارن! :) البته تفسیرای دیگه هم هست، یه سرچ کنین راحت پیدا می‌شه! :)
از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که: «هر کس سوره «اعراف» را قرائت کند، خداوند بین او و ابلیس پرده‌ای بیفکند تا از شر ابلیس در امان بماند، او در زمره‌ی کسانی است که حضرت آدم (علیه السلام) در بهشت او را زیارت می‌کند و در بهشت به تعداد همه‌ی یهودیان و مسیحیان به او درجات داده خواهد شد.»* برین حال کنین! :)
مجمع البیان، ج۴، ص۲۱۱
۵ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۲۵
دکتر سین

- الو!

- بفرمایید!

- سلام. من چراغ راهنمایی سر چارراه مدرسه‌ی مریمم! همون دختری که دیروز راجع‌بهش با هم صحبت کردیم!

- آهان! خوبی؟ چی شد؟ فکراتو کردی؟ 

- بله، یعنی نه! یعنی ... وقت دارین راجع‌به پیشنهاد دیروزتون یه خورده حرف بزنیم؟

- ما که دیروز کلی حرف زدیم. به نظرم بیش‌تر از این حرف زدن لازم نیست. یا بگو بله یا بگو نه دیگه! یا می‌تونی یا نمی‌تونی! حالت سومی که نداره!

- آخه چه‌طور با یه کلمه جوابتونو بدم؟ راستش...

- راستش چی؟ مشکل سر قیمته؟! من دوبرابر چیزی رو که دیروز گفتم بهت می‌دم! حله؟!

- نه! موضوع اصلاً قیمت نیست. در واقع می‌دونین، پول به هیچ درد ما چراغای راهنمایی نمی‌خوره.

- پس چی؟

- می‌خواستم بگم من دیشب تا صبح زرد چشمک‌زن بودم و تو همون حال کلی به حرفاتون فکر کردم.

- خب، نتیجه؟

- نتیجه این که بالاخره تصمیم گرفتم کمکتون کنم! امروز موقع رد شدن اون پسره ناغافل سبز شدم. همون‌طور که قرار گذاشته بودیم! اما ...

- اما چی؟ تصادف کرد؟ مرد؟!

- آره، تصادف کرد؛ اما نه، نمرد!

- ای بخشکی شانس!

- فقط ... فقط ...

- فقط چی؟!

- فقط زودتر از همه مریم خودش اومد بالای سر پسره. خودش زنگ زد اورژانس. خودشم باهاش رفت بیمارستان! یه چشش اشک بود، یه چشش خون! ... یادتونه دیروز در مورد نفر سوم چی بهم گفتین؟ فکر کنم اون پسره نفر سوم نیست!

- چی؟! منظورت چیه؟!

- منظورم اینه که فکر می‌کنم نفر سوم خود شمایین!

- ...

- الو! الو! صدا میاد؟ الو!

۱۲ دیدگاه موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۰۳
دکتر سین
ژاپنیا به‌تازگی یه خلاقیت خیلی زیبا رو عرضه کردن: درختچه‌های مصنوعی معلق! :)
مکانیزم عملکرد این درختچه‌های شناور خیلی ساده‌ست؛ فقط دوتا آهنربای مخفی که قطبای هم‌نامشون روبه‌روی همن! یعنی از نظر علمی، تمام دانش به‌کار رفته در ساخت این اثر هنری، در حد علوم دبستانه! :)
 


دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 5 ثانیه

گاهی زیبایی، در سادگیه! :)

۹ دیدگاه موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۴۵
دکتر سین

این چند روزه وبلاگم شبیه نگارخونه (!) شده! :)

+ برای دانلود/مشاهده، روی تصویر کلیک کنین! :)

۱۰ دیدگاه موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۱۷
دکتر سین

این روزها و ساعات، دوران پسانمره‌ست؛ یعنی زمانی که نمره‌ها رو اعلام کردی و تا زمانی که بهت اجازه بدن به نمرات قفل بزنی، دانشجوها وقت دارند اعتراض کنن. تازه تو این زمانه که می‌فهمی زیر پوست دانشگاه، علی‌رغم ظاهرش که مث کویت می‌مونه، چه دل‌های سوخته و چه جگرهای خونینی نهفته‌ست! :|

دانشجوهایی که تا همین چند روز پیش همه‌ش می‌خندیدن و رفتارشون جوری بود که فکر می‌کردی یه مشت آدم بی‌غم و خجسته هستن، ناگهان شما رو در مشکلات زندگیشون شریک می‌کنن:

استاد! ما اگه این درسو زیر ۱۴ بشیم، برای بار سوم مشروط می‌شیم و اخراجمون می‌کنن!!

استاد! اگه این درسو پاس نکنیم، بابامون خیلی ناراحت می‌شه و دیگه نمی‌ذاره بیایم دانشگاه!!

استاد! ما می‌خوایم تغییر رشته/گرایش بدیم. اگه این درسو بیفتیم، نمی‌تونیم!!

استاد! ما توی ترم پامون شکسته بود! نتونستیم درس بخونیم!!!!

استاد! ...

فقط سؤالی که پیش میاد اینه که چه‌طور یهو بیست نفر با هم تصمیم می‌گیرن تغییر گرایش بدن. یا این که چه‌طور پونزده نفر با هم شرایطشون طوریه که سه ترم پشت سر هم مشروط می‌شن اگه بیست و پنج صدم کم‌تر از اونی که سفارش می‌دن (!) بهشون ندی! :|


+ برام سخته بهونه‌ها رو باور کنم. حتی اگه خودمو به خریت بزنم و عقل و منطقمو گول بزنم، از پس وجدانم بر نمیام! وجداناً نمره، حق بعضیا نیست؛ هیچ‌جوره! :|

+ اگر می‌خواین به نمراتتون اعتراض کنین، دنبال دلایل واقعی، یا حداقل بهونه‌های متنوع‌تر و خلاقانه‌تری بگردین! :|

+ بعد از کلی ارفاق، این ترم ۵ نفر رو انداختم! در واقع خودشون افتادن!! :|

۱۷ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۳۴
دکتر سین

دیدم خیلی بچه‌های خوبی هستین، گفتم یه طرح دیگه براتون بذارم! :)

+ باز هم برای مشاهده یا دانلود، روی طرح کلیک کنین! :)

۱۱ دیدگاه موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۲۱
دکتر سین

بدون شرح ...

+ برای دانلود/مشاهده‌ی طرح در اندازه‌ی واقعی، روش کلیک کن!

۸ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۵۱
دکتر سین
بفرمایین ادامه ...
۱۱ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۰۰
دکتر سین