دانشگاه یا دارالمفلوکین
این روزها و ساعات، دوران پسانمرهست؛ یعنی زمانی که نمرهها رو اعلام کردی و تا زمانی که بهت اجازه بدن به نمرات قفل بزنی، دانشجوها وقت دارند اعتراض کنن. تازه تو این زمانه که میفهمی زیر پوست دانشگاه، علیرغم ظاهرش که مث کویت میمونه، چه دلهای سوخته و چه جگرهای خونینی نهفتهست! :|
دانشجوهایی که تا همین چند روز پیش همهش میخندیدن و رفتارشون جوری بود که فکر میکردی یه مشت آدم بیغم و خجسته هستن، ناگهان شما رو در مشکلات زندگیشون شریک میکنن:
استاد! ما اگه این درسو زیر ۱۴ بشیم، برای بار سوم مشروط میشیم و اخراجمون میکنن!!
استاد! اگه این درسو پاس نکنیم، بابامون خیلی ناراحت میشه و دیگه نمیذاره بیایم دانشگاه!!
استاد! ما میخوایم تغییر رشته/گرایش بدیم. اگه این درسو بیفتیم، نمیتونیم!!
استاد! ما توی ترم پامون شکسته بود! نتونستیم درس بخونیم!!!!
استاد! ...
فقط سؤالی که پیش میاد اینه که چهطور یهو بیست نفر با هم تصمیم میگیرن تغییر گرایش بدن. یا این که چهطور پونزده نفر با هم شرایطشون طوریه که سه ترم پشت سر هم مشروط میشن اگه بیست و پنج صدم کمتر از اونی که سفارش میدن (!) بهشون ندی! :|
+ برام سخته بهونهها رو باور کنم. حتی اگه خودمو به خریت بزنم و عقل و منطقمو گول بزنم، از پس وجدانم بر نمیام! وجداناً نمره، حق بعضیا نیست؛ هیچجوره! :|
+ اگر میخواین به نمراتتون اعتراض کنین، دنبال دلایل واقعی، یا حداقل بهونههای متنوعتر و خلاقانهتری بگردین! :|
+ بعد از کلی ارفاق، این ترم ۵ نفر رو انداختم! در واقع خودشون افتادن!! :|