دمکنی
شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۳۶ ب.ظ
همه برن بیرون، ظهر تو خونه تنها باشی، مامان بهت بگه امروز تو برنجو دم کن، تو بگی باشه، مامان بگه میتونی؟ با یه کم دلخوری و یه کم اعتماد به نفس و یه کم پوزخند بگی آره بابا! کاری نداره که! و سه ساعت بعد مامان برگرده و درحالی که داره به حاصل کار نگاه میکنه، با لبخندی حاوی ناامیدی و پوزخندِ متقابل، صدات بزنه بگه دکتر! یه دقه بیا پای گاز ببینم! این چیه الان؟!!
دلت میخواد سرتو بکوبی تو دیوار! یا نه؛ اصلاً کلهتو بکنی تو قابلامهی در حال دم کشیدن، مخت منبسط بشه از گوشات بزنه بیرون، بریزه تو قابلامه!!!! :|||
جای اینکه در قابلامه رو بزارم «توی» دمکنی، مثل «کلاه» گذاشتم رو سر قابلمه!!!! «دمکنی گذاشتی سرش سرما نخوره؟!!!» :|
#خفیف_شدم_رفت یا مثلاً #فوت_کوزهگریت_تو_حلقم و یا شاید هم #دمکنی_تو_هم؟!!
۹۵/۰۴/۱۹