دم‌کنی

شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۳۶ ب.ظ

همه برن بیرون، ظهر تو خونه تنها باشی، مامان بهت بگه امروز تو برنجو دم کن، تو بگی باشه، مامان بگه می‌تونی؟ با یه کم دلخوری و یه کم اعتماد به نفس و یه کم پوزخند بگی آره بابا! کاری نداره که! و سه ساعت بعد مامان برگرده و درحالی که داره به حاصل کار نگاه می‌کنه، با لبخندی حاوی ناامیدی و پوزخندِ متقابل، صدات بزنه بگه دکتر! یه دقه بیا پای گاز ببینم! این چیه الان؟!!

دلت می‌خواد سرتو بکوبی تو دیوار! یا نه؛ اصلاً کله‌تو بکنی تو قابلامه‌ی در حال دم کشیدن، مخت منبسط بشه از گوشات بزنه بیرون، بریزه تو قابلامه!!!! :|||

جای این‌که در قابلامه رو بزارم «توی» دم‌کنی، مثل «کلاه» گذاشتم رو سر قابلمه!!!! «دم‌کنی گذاشتی سرش سرما نخوره؟!!!» :|

#خفیف_شدم_رفت یا مثلاً #فوت_کوزه‌گریت_تو_حلقم و یا شاید هم #دم‌کنی_تو_هم؟!!

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۱۹
دکتر سین
بعد اون وقت سر قابلمه رو چیکار کردین؟!!!:)))
خسته نباشین واقعا دکتر!:))
پاسخ:
می‌شه بحثو عوض کنیم؟!!! خخخخخخخ
سلامت باشین! :دی
۱۹ تیر ۹۵ ، ۲۰:۴۶ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
وا مگه درستش همینجوری نیست؟؟
:|


پاسخ:
اگه درست بود که برنج قاعدتاً نباید شفته می‌شد!!! :||
۱۹ تیر ۹۵ ، ۲۰:۵۹ اسپریچو ツ
این همه سال دانشجو بودین یه برنج بلد نیستین دم کنین؟
نچ نچ

پاسخ:
از مضرات در شهر خود دانشجو بودنه!! :|
۱۹ تیر ۹۵ ، ۲۱:۳۶ ساکن طبقه 40
یعنی نرو سمت آشپزی دکتر که ویرون میشم من :)))
پاسخ:
نه بابا! این یه مورد استثنا بود. من یک لازانیاهایی درست می‌کنم که سامان گلریز باید بیاد یه دوره تلمذ کنه پیشم!! :دی
۱۹ تیر ۹۵ ، ۲۲:۰۲ آقاگل ‌‌‌‌
چقدر خوبی تو دکتر خخخخ
دمت گرم یعنی.
انصافا روی مارو سفید کردی..
خنواده هنوز بنده رو سر داستان دمپخت گگوجه پختن دارن مسخره میکنن! گوجه رنده شده رو از داخل یخچال در آوردم خرد کردم و انداختم توی قابلمه! ظهر که قصد خوردنش رو داشتیم تکه های پلاستیک داخل برنج و زیر دندون خودنمایی کردند! الان برم این شاهکار رو نشونشون بدم فکر کنم بعد از شش سال بالاخره از من رفع اتهام بشه:دی

پاسخ:
خوبی از قابلامه‌مونه! :دی
دم شمام گرم! :دی
من متعلق به شماهام! :)))
این قسمت رو درست نفهمیدم!! گوجه‌ی رنده‌شده رو چی کار کردی؟!! o_O
نکن مؤمن! با آبروی یه مسلمون بازی نکن! خخخخ
۱۹ تیر ۹۵ ، ۲۲:۲۴ نفس نقره ای
باورم نمیشه یکی دیگه م پیدا شده که این کارو کرده :))))))
من مدت ها سر این ماجرا تو خوابگاه مضحکه خاص و عام بودم :|
پاسخ:
عه وا! تو هم؟!! خخخ
می‌فهمم! می‌فهمم!!! خیلی سخته!! :))
اول که خیلی خندیدم!!
دوم خودمم یه بار همین کار رو کردم!!!! گرچه که مامانم بود و یه نگاهی بهم کرد فهمیدم اشتباهه سریع عوضش کردم!!! خلاصه که بیین در دان دت!!! (been there,done that)
خوبیش اینه که تنها نیستیم!!
پاسخ:
عه! شدیم سه تا! خدایا شکرت! :)
فکر می‌کردم این نوع سوتیا فقط از من بر میاد!! :دی
آره والا! :دی
😂😂😂😂😂
دکتر یه دقه بیا پای گاز ببینم😂😂
فکر کنم اینجا "دکتر" تیکه سنگینی بود که انداختن بهتون 😛
پاسخ:
دقیقاً!! :))
اتفاقاً تا یه ربع با بابام وایساده بودن تو آشپزخونه بالا سر شاهکار بنده، راجع‌به ارتباط مدرک دانشگاهی و سوتی‌های بنده می‌گفتن و هر هر به شخصیت من می‌خندیدن!! :|
:دی
۲۰ تیر ۹۵ ، ۰۳:۳۰ بهار پاتریکیان D:
عای دو هو عنی صوبت :)
پاسخ:
دیگه واقعاً جای سخنی هم مگه باقی می‌مونه؟! :))
۲۰ تیر ۹۵ ، ۰۸:۱۹ مترسک ‌‌
اینا همش خاطره و تجربه است =))
پاسخ:
ما بهش می‌گیم سوتی! :))
۲۰ تیر ۹۵ ، ۱۲:۲۰ آقاگل ‌‌‌‌
مادرجان گوجه رو رنده کرده بود و بسته بندی کرده بود. گذاشته بود داخل فریزر یخچال. نام برده هم از داخل فریزر خارجش کرده و خرد کرده و داخل قابلمه ریخته بودم ://

پاسخ:
آهان! از اون نظر! :)
خسته نباشی! :)
۲۰ تیر ۹۵ ، ۱۸:۰۰ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
عه مگه شفته هم شد؟!


:))))

سامان گلریز هم دکتره
منتهی دکتری آشپزی
:|
پاسخ:
اصن یه وضی بود! :))
جدا؟! :|
دمت گرم.... کلی خندیدم...
خخخخخ
واقعا همچین چیزی هم ممکنه....

پاسخ:
:دی
اگه می‌دونستم دوستان تا این حد شاد می‌شن، زیرشم زیاد می‌کردم همه‌ش ته‌دیگ بشه، بیش‌تر بخندیم! :دی
:))))) دکتر خیلی خوبیییییی
پاسخ:
نظر مامان اینا یه چیز دیگه بود! خخخخخ
۲۶ تیر ۹۵ ، ۰۰:۵۲ هانیه شالباف
عادیه :))
فکر نکنین فقط مشکل شماست :))
پاسخ:
خیلی هم عادی نبود! ولی این که فقط مشکل من نیست رو کاملاً متوجه شدم! :))

نگارش دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی