تا امروز، در ختم گروهی قرآن، بخش‌هایی از جزءهای ۲۸ و ۲۹ خونده شده و بخش‌هایی هم باقی مونده.

امروز می‌خوایم بخش‌های باقی‌مونده از این دو جزء رو با هم بخونیم. چون سوره‌های این قسمت نسبتاً کوتاه هستن، از ابتدا تا انتهای یک سوره توسط یک نفر خونده می‌شه و تمام بخش‌ها، به جز یکی، شامل دو سوره‌ی کوتاه پشت سر هم هست؛ به این شکل:

سوره‌ی مجادله، صفحات ۵۴۲ تا ۵۴۵                               >>        دکتر سین

سوره‌های ممتحنه و صف، صفحات ۵۴۹ تا ۵۵۲                >>        مدیر جوان

سوره‌های جمعه و منافقون، صفحات ۵۵۳ تا ۵۵۵             >>        صبا ...

سوره‌های تغابن و طلاق، صفحات ۵۵۶ تا ۵۵۹                 >>        BAHAR

سوره‌های تحریم و ملک، صفحات ۵۶۰ تا ۵۶۴                  >>        ب. نون

سوره‌های قلم و الحاقه، صفحات ۵۶۴ تا ۵۶۸                   >>        ناشناس

سوره‌های معارج و نوح، صفحات ۵۶۸ تا ۵۷۱                    >>        yalda shirazi

شرایط هم مثل قبله (= قبل است!). در صورت تمایل به مشارکت در ختم این سوره‌ها، اعلام آمادگی بفرمایین. بخشای خونده شده رو دوباره نخونین؛ قبل از انتخاب هر بخش، متن این پست و نظراتشو چک کنین. شماره‌ی صفحات هم با خط عثمان طه هم‌خونی داره؛ اگه قرآنتون با خط دیگه‌ای هست، اسم سوره‌ها رو ملاک قرار بدین. اشتباهات احتمالی رو هم تذکر بدین تا اصلاح کنم. اگرم تمایل دارین می‌تونین نظر «ناشناسانه» بدین! :)
پاراگراف بالا رو از پست‌های قبل کپی-پیست کردم! :))

+ این از قرآن و اینم از تفسیر! چیز دیگه‌ای هم اگه لازم داشتین، بگین بیارم! خخخ
۵ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۱۹
دکتر سین

اگه می‌بینین همچین یه نمور بیش‌فعال شدم، به‌خاطر فراغت بین دو ترمه! :)

+ برای بارگیری یا مشاهده‌ی طرح در اندازه‌ی واقعی، روی تصویر کلیک بفرمایید! :)

+ آغازین بیت نخستین بخش مخزن‌الاسرار، از خمسه‌ی نظامی.

۷ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۱۶
دکتر سین

بعضیا یه‌جوری پرداخت قبض، خرید شارژ و چک کردن موجودی رو مهم جلوه میدن، که انگار عمیق‌ترین مشکلات بشریت رو حل کردن؛ یه تنه! :|

۲ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۳۰
دکتر سین

همچنان، بدون شرح...!


+ و همچنان قابل مشاهده و دانلود! :)

۶ دیدگاه موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۱۷
دکتر سین
اولین باری که تصویر جلدشو دیدم، با خودم گفتم به‌طور حتم از اون کتابای عمیق و چندلایه با شخصیتای مرموز و پیچیده‌ست و نمی‌دونم چرا بدون این که این نظریه رو امتحانش کنم، ناخودآگاهانه پذیرفته بودمش و بی‌خیال خوندنش شده بودم.
اما الان که بعد از مدت‌ها یه کتاب دست گرفتم و به‌صورت کاملاً اتفاقی شروع کردم به خوندنش، متوجه شدم که تصورات ذهنی‌‌ای که از ظاهر یه کتاب و اسمش می‌گیریم، به احتمال زیاد واقعی نیست! «باید خودت شروع کنی به خوندن یه کتاب، تا بفهمی می‌فهمیش یا نمی‌فهمیش! تنها راه موجود همینه!» :)


+ کتاب «مسخ» کافکا، علی‌رغم اسم دهن‌پرکن خودش و نویسنده‌ش، و درست بر خلاف اون‌چه که فکر می‌کردم، برام یه چیزی بود در حد «شبه‌داستانایی» که در نوجوونی می‌نوشتم! همون‌قدر ساده و روون؛ همون‌قدر غیرواقعی! :)
۸ دیدگاه موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۲۱
دکتر سین

آبجی در حال پرسیدن vocabulary از داداش:

آبجی: establish چی می‌شه؟

داداش: نمی‌دونم!

آبجی: اسطبل رو چی کار می‌کنن؟

داداش: تمیز کردن؟

آبجی: نه!

داداش: غذا دادن؟

آبجی: نچ!

داداش: استراحت کردن؟

آبجی: نه! این‌قدر خنگ نباش! یه خورده فکر کن. :|

داداش: نمی‌دونم! اسطبل رو چه‌کار می‌کنن؟!

آبجی: تأسیس می‌کنن! establish می‌شه تأسیس کردن!

داداش :|

اسطبل :|

گوگل ترنسلیت :|

آبجی :))


+ این تازه یه مورد از «چندین» مورد بود! :دی اینا نشستن اون ور زبان کار می‌کنن؛ من این ور نشستم، گوش می‌دم، می‌خندم! خخخخخ

+ تصویرسازیات در منافذ کبدم خواهر! :))))

۱۰ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۰۰
دکتر سین

یکی از خصوصی‌ترین اموال و دارایی‌های من، دفتر روزنوشتمه؛ دفتری که الان بیشتر از دو ساله که هر چند روز یه بار توش یه چیزایی می‌نویسم. معمولاً راجع‌به کارایی که دارم انجام می‌دم یا دادم، حس و حالی که دارم و این جور چیزا! :)

در کل متنای این دفتر خیلی خصوصیه. اما بعضیاشم خیلی «مگو» نیست! امروز تصمیم دارم یه بخشاییش رو بنویسم براتون! :)


۱. سه‌شنبه ۲۵ شهریور ۹۳

شده‌ام قبرستان خاموش

گورستان دسته‌جمعی سکوت

بس که فریادها را

در خودم دفن کرده‌ام!

می‌ترسم از رستاخیز

از روزی که در من طغیان کنند

فریادهای زنده‌به‌گورشده!

- توضیح: همه‌ی ما روزای خوب و بد داریم. اینم روز بد من بوده دیگه! :)


۲. چهارشنبه ۱۹ فروردین ۹۴

قشنگ داغونما! له لهم!

- توضیح: ندارد!


۳. دوشنبه ۱۱ آذر ۹۲

... وقتی کارام زیاده و روزام پره و کم‌تر پای اینترنت می‌شینم حالم خیلی بهتره ...

- توضیح: یه مدت بود که خیلی می‌شستم پای کامپیوتر! درست وسط گیر و دار دفاع ارشد و اینا بود! :|

خخخخ


۴. دوشنبه ۲۱ اردی‌بهشت ۹۴

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد؛ خود داشت! اسکل!

- توضیح: با عرض معذرت از جناب حافظ! :دی


۵. پنج‌شنبه ۱۴ آبان ۹۴

باید شروع کنم به برنامه‌ریزی! ... نخند! می‌دونم جمله‌ی خیلی آشناییه! اما این بار دیگه باید این کار رو شروع کنم. ...

- توضیح: آقا نخند! سرت میادا! هم این که با خودت دیالوگ برقرار کنی! هم این که مدام تصمیم بگیری و عمل نکنی! خخخخ


۶. یک‌شنبه ۳ اسفند ۹۳

... می‌خوام یه روزو مث آدمای خیلی موفق زندگی کنم، ببینم چی می‌شه! :) البته هنوز ایده‌ی خاص و دقیقی ندارم. تا ببینم چی می‌شه! ...

- توضیح: کلاً با خودم درگیرم! :دی


۷. یک‌شنبه ۱۷ اسفند ۹۳

حرفم نمیاد! :|

- توضیح: ندارد! :دی


+ حالا از این دفتر فقط دو سه برگه‌ی سفید باقی مونده و من از چند روز دیگه باید جلد دوم رو هم شروع کنم! :)

+ توصیه‌ی برادرانه و دوستانه‌ی من اینه که شما هم اگه این کار رو تا حالا تجربه نکردین، از حالا انجامش بدین! داشتن یه همچین دفتری امکان مرور کردن خودتونو بهتون می‌ده و این کار باعث می‌شه بتونین در بلندمدت اثرات مثبتی رو در زندگی مشاهده کنین! :)

۱۳ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۴۵
دکتر سین

یه روز که داشتم توی وب فر می‌خوردم، به یه نامه برخوردم که گویا یه بنده خدایی به اسم محمد ساوه‌ای به حاکم وقت نوشته بوده. بنده خدای مذکور گویا آدم باسواد و فرهیخته‌ اما مقروض و مستأصلی بوده و توی نامه درخواست مساعدت داشته. من خود عمل رو نه تقبیح و نه تأیید می‌کنم؛ چون من که جای اون بنده خدا نبودم. اصلاً با این جنبه‌ی نامه اساساً کاری هم نداریم. جنبه‌ی مهم و مدنظر من اینه که این نامه کلاً نقطه نداره! ببینین:  :)


بسمه تعالی

سرسلسله‌ی امرا را کردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعاگو محمد ساوه‌ای در کلک و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملک‌الملوک کلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در کل ممالک محروسه اسم و رسم دارم. در هر علم معلم و در هراصل مؤسسم. در کلک عماد دومم در عالم، در علم و حکم مسلم کل امم سرسلسله‌ی اهل کمالم اما کو طالع کامکار و کو مرد کرم؟ دلمرده‌ی آلام دهرم. کوه کوه دردها در دل دارم. مدام در دام وام، و علی‌الدوام در ورطه‌ی آلام دهرم. هر سحر و مسا در واهمه و وسواس که مداح که گردم و که را واسطه کار آرم که مهامم را اصلاح دهد و دو سه ماهم آسوده دارد. مکرر داد کمال دادم و در هر مورد مدح معرکه‌ها کردم. همه گوهر همه در، همه لاله همه گل، همه عطار روح همه سرور دل، اما لال را مکالمه و کر را سامعه و کور را مطالعه آمد. همه را طلا سوده در محک ادراک آورده احساس مس کردم و لامساس‌گو آمدم. اما علامه دهرم، ملولم و محسود و عوام کالحمار محمود و مسرور ... لا اله الا الله وحده وحده! دلا در گله مسدود دار در همه حال، که کارهای همه عکس مدعا آمد. علاوه همه دردها و سرآمد کل معرکه‌ها عروس مهر در آرامگاه حمل در آمد. عالم و عام، لام و کرام، صالح و طالح، صادر و وارد، کودک و سالدار، گدا و مالدار، همه در اصلاح اهل و اولاد و هر کس هر هوس در معامله و سودا دارد آماده و اطعمه و هر سماط گرد آورده، حلوا و کاک، سرکه و ساک، کره و عسل، سمک و حمل، گرمک و کاهو، دلمه و کوکو، امرود و آلو، الی کلم کدو، همه در راه، مکر دعاگو که در کل محرومم و در حکم کالمعدوم. اگر موهوم و معلول معدل سه صاع و دو درم ارده گردد حامد و مسرورم. مگر کرم سر کار اعلی که سرالولد و سرالوالد در او طلوع کرده و دادرس آمده، دردها دوا، وام‌ها ادا و کام‌ها روا گردد.

له طول عمر کطول المطر سواء له الدرهم، و که المدر دهد مرد را کام دل کردگار همه عمر آسوده و کامکار دل آرا همه کار و کردار او ملک در سما مادح کار او طول الله عمره و دمره حاسده، هلک اعدائه، اعطه ماله، اصلح احواله و اسعد اولاده مدام السماء!


+ من شما رو به یه چالش دعوت می‌کنم: یه جمله یا متن کوتاه بدون نقطه بنویسید! موضوع هم آزاد! :)

۱۳ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۱۶
دکتر سین

در جریان ختم گروهی قرآن کریم تو این وبلاگ که هستین! موافقین امروز سوره‌ی اعراف رو بخونیم؟ :)

سوره‌ی اعراف، سوره‌ی هفتم قرآنه، ۲۰۶ آیه داره و با خط عثمان طه ۲۶ صفحه است، که می‌شه ۹ بخش؛ به این شکل:

صفحات ۱۵۱ تا ۱۵۳، آیات ۱ تا ۳۰              >>      دکتر سین

صفحات ۱۵۴ تا ۱۵۶، آیات ۳۱ تا ۵۱            >>      saied davoodi

صفحات ۱۵۷ تا ۱۵۹، آیات ۵۲ تا ۷۳            >>      مدیر جوان

صفحات ۱۶۰ تا ۱۶۲، آیات ۷۴ تا ۹۵            >>      فاطمه

صفحات ۱۶۳ تا ۱۶۵، آیات ۹۶ تا ۱۳۰          >>      ناشناس

صفحات ۱۶۶ تا ۱۶۸، آیات ۱۳۱ تا ۱۴۹        >>      ناشناس

صفحات ۱۶۹ تا ۱۷۱، آیات ۱۵۰ تا ۱۶۳        >>      نفس نقره‌ای

صفحات ۱۷۲ تا ۱۷۴، آیات ۱۶۴ تا ۱۸۷        >>      صبا ...

صفحات ۱۷۵ تا ۱۷۶، آیات ۱۸۸ تا ۲۰۶        >>      دکتر سین

شرایط رو هم می‌دونین دیگه؟ در صورت تمایل به مشارکت در ختم این سوره، اعلام آمادگی بفرمایین. بخشای خونده شده رو دوباره نخونین؛ قبل از انتخاب هر بخش، متن این پست و نظراتشو چک کنین. شماره‌ی صفحات هم با خط عثمان طه هم‌خونی داره؛ اگه قرآنتون با خط دیگه‌ای هست، شماره‌ی آیات رو ملاک قرار بدین. اشتباهات احتمالی رو هم تذکر بدین تا اصلاح کنم. اگرم تمایل دارین می‌تونین نظر «ناشناسانه» بدین! :)
همین دیگه! التماس دعا! :)

+ ضمناً بفرمایین، این هم نزدیک‌ترین قرآن! :)
+ اینم لینک تفسیر المیزان، برای دوستانی که دوست دارن! :) البته تفسیرای دیگه هم هست، یه سرچ کنین راحت پیدا می‌شه! :)
از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که: «هر کس سوره «اعراف» را قرائت کند، خداوند بین او و ابلیس پرده‌ای بیفکند تا از شر ابلیس در امان بماند، او در زمره‌ی کسانی است که حضرت آدم (علیه السلام) در بهشت او را زیارت می‌کند و در بهشت به تعداد همه‌ی یهودیان و مسیحیان به او درجات داده خواهد شد.»* برین حال کنین! :)
مجمع البیان، ج۴، ص۲۱۱
۵ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۲۵
دکتر سین

- الو!

- بفرمایید!

- سلام. من چراغ راهنمایی سر چارراه مدرسه‌ی مریمم! همون دختری که دیروز راجع‌بهش با هم صحبت کردیم!

- آهان! خوبی؟ چی شد؟ فکراتو کردی؟ 

- بله، یعنی نه! یعنی ... وقت دارین راجع‌به پیشنهاد دیروزتون یه خورده حرف بزنیم؟

- ما که دیروز کلی حرف زدیم. به نظرم بیش‌تر از این حرف زدن لازم نیست. یا بگو بله یا بگو نه دیگه! یا می‌تونی یا نمی‌تونی! حالت سومی که نداره!

- آخه چه‌طور با یه کلمه جوابتونو بدم؟ راستش...

- راستش چی؟ مشکل سر قیمته؟! من دوبرابر چیزی رو که دیروز گفتم بهت می‌دم! حله؟!

- نه! موضوع اصلاً قیمت نیست. در واقع می‌دونین، پول به هیچ درد ما چراغای راهنمایی نمی‌خوره.

- پس چی؟

- می‌خواستم بگم من دیشب تا صبح زرد چشمک‌زن بودم و تو همون حال کلی به حرفاتون فکر کردم.

- خب، نتیجه؟

- نتیجه این که بالاخره تصمیم گرفتم کمکتون کنم! امروز موقع رد شدن اون پسره ناغافل سبز شدم. همون‌طور که قرار گذاشته بودیم! اما ...

- اما چی؟ تصادف کرد؟ مرد؟!

- آره، تصادف کرد؛ اما نه، نمرد!

- ای بخشکی شانس!

- فقط ... فقط ...

- فقط چی؟!

- فقط زودتر از همه مریم خودش اومد بالای سر پسره. خودش زنگ زد اورژانس. خودشم باهاش رفت بیمارستان! یه چشش اشک بود، یه چشش خون! ... یادتونه دیروز در مورد نفر سوم چی بهم گفتین؟ فکر کنم اون پسره نفر سوم نیست!

- چی؟! منظورت چیه؟!

- منظورم اینه که فکر می‌کنم نفر سوم خود شمایین!

- ...

- الو! الو! صدا میاد؟ الو!

۱۲ دیدگاه موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۰۳
دکتر سین