چند عدد پراکندهنوشت، بهانضمام یک «دعوتنامه»
۱. به میمنت و مبارکی یک دونه موی سفید دیگه کشف کردم؛ یه هوا بالاتر از گیجگاه راست. شوخی شوخی داریم پیر میشیما...
۲. یه استاد داشتیم میگفت آدما دو مدلن: batch و online. آدمای batch همیشه یه کوهی از کارای تلنبار شده دارن؛ آدمای online هر کاری رو درست سر موقع خودش انجام میدن. من الان مرزهای batch بودن رو به شکلی درنوردیدم که تقسیمبندی مذکور به این شکل تغییر پیدا کرده: دستهی اول: onlineها، دستهی دوم: batchها و دستهی سوم: دکتر سین!
۳. امروز شدیداً دلم هوای دخترمو کرده! نمیشه آدم زن نگیره، بچهدار بشه؟! مثلاً با یه ساز و کاری تو مایههای قلمه زدن ازدیاد بشیم!!
۴. آقا! به این ماسماسکای جلوی ماشین که بهشکل لولایی بالا-پایین میره، جلوی آفتابو میگیره که نخوره تو چشامون، سمت راننده پشتش یه جا داره برای مدارک، سمت شاگرد پشتش آیینه داره، چی میگن؟! امروز کلی فکر کردم یادم نیومد! از بابامم پرسیدم، اونم کلی فکر کرد یادش نیومد! عجیبهها! :|
۵. در راستای این سؤال؛ ما یه پسر همسایه داریم که ماشالا هزار ماشالا خیلی شیرینه و اردیبهشت که بیاد دو سالش میشه. اما هنوز درست حسابی زبون باز نکرده. امروز هویجوری شوخی شوخی بهش گفتم نیت کنه و براش فال گرفتم، حافظ گفت: الا ای طوطی گویای اسرار / مبادا خالیات شکر ز منقار. و بعد از ظهرش چند کلمه رو دست و پا شکسته ادا کرد! O_o
۶. و اما دعوتنامه: میگن آدم وقتی یه کاری رو میخواد بکنه، اگه به چند نفر دیگه اعلام بکنه، انگیزهش بیشتر میشه. من همینجا اعلام میکنم توی عید میخوام سهتا کتاب بخونم: نمایشنامهی مرگ فروشندهی آرتور میلر، رمان خشم و هیاهوی ویلیام فاکنر و رمان عقاید یک دلقکِ هاینریش بُل. باشد که توفیق بیابیم! [:دی] شما رو هم دعوت میکنم که بگید عید چه کتابایی رو میخواید بخونین و از دیگران هم بخواید که بگن. باشد که مسبب #موج_کتابخوانی_عید در بلاگستان شویم! :))