نکن لعنتی!! نکن!! + کمی-بعد-نوشت
دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۰۵ ق.ظ
یعنی من اگه فقط یه درصد - نه زیاده؛ اصن نیم درصد حتی - مستجابالدعوه بودم، این الان منقرض شده بود! اصن نفت خام شده بود تا الان! همین آقایی رو میگم که همسایهی آموزشگاهه. هر وقت قبل از هفت و نیم صبح (!) میرسم آموزشگاه، همین بساطه. هر بار متأسفانه شاهد این صحنهی هولناک و چندشبرانگیزاننده هستم: از ساختمون بغلی میاد بیرون، جلوی در آموزشگاه - دقیقاً جلوی در - میایسته... بعد... چیز میکنه... نه! بقیهشو نمیگم! اصرار نکنین که راه نداره. جون دکتر راه نداره! بابا جون دکتر زدم...
.
.
.
حالا بذارین بگم! فقط اگه حالتون بد میشه، یا بیماری قلبی دارین، یا احساسات معصومانهتون ممکنه جریحهدار شه، خوندن ادامهی پست به شما توصیه نمیشه! نگی نگفتیا!
.
.
.
.میاد جلوی در ما وایمیسه؛ تمام توانشو جمع میکنه، یه نفس عمیق و بعد به غلیظترین شکل ممکن حروف «خ» و «ع» رو همزمان و کشیده ادا کرده و محتویاتِ (گلاب به روتون، ببخشید، ببخشید، عذر میخوام) حلقشو تف میکنه و میره!!!! o_O
یعنی کاری با روح و روان آدم میکنه که از سر صبح تا خود شب موقع خواب اعصابم ملتهبه!!! -_-
+ من که گفتم نخون! خودت خوندی! :|
+ رزا و سانازا هم غنچه کردن؛ اونا هم گل دادن عکس میذارم... :)
۹۶/۰۲/۰۴