یک «برپا»ی ساده!

شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۴۶ ب.ظ

یادش بخیر! دبیرستان که بودیم، یادمه یه روز توی هفته‌ی معلم توی کلاس به‌شکل جمعی تصمیم گرفتیم وقتی معلما میان توی کلاس، همه بلند شیم و بعد از صلوات فرستادن همه با هم یک‌صدا بگیم: معلم گرامی! روزت مبارک! و بعد خیلی ملو و نرم تشویقش کنیم. اوایل برنامه خوب پیش می‌رفت. اما بعد از هفته‌ی معلم نه‌تنها این حرکت پایان نیافت (!) بلکه به‌مرور زمان بر آداب و رسومش افزوده شد. تا جایی که اواخر تبدیل شده بود به این مراسم که در ادامه تشریح می‌کنم:

۱. اول یکی می‌گفت: برپا!

۲. همه خیلی منظم و مثل پادگان بلند می‌شدیم و صلوات می‌فرستادیم! فقط صلواتش یه کم طولانی بود؛ بدین شرح: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم اجمعین و انصر جیوش المسلمین و ... [بازم بود که ذهنم حضور نداره ادامه‌ش رو!]. این بند تا جای ممکن به‌شکل کش‌دار اجرا می‌شد. یعنی یه همچین چیزی: الااااااا   همممممممم صل علییییی .... الخ.

۳. جمع: «معلم گرامی روزت مبارک!»

۴. تشویق ملو که در انتها تبدیل می‌شد به دست دست!

۵. «تولد! تولد! تولدت مبارک! مبارک! مبارک! تولدت مبارک!»

۶. در این بخش از برنامه، تک‌خوان تحریر میزد: «بیا شمعا رو فوت کن که صد سال زنده باشی!»

۷. گروه بند ۵ و ۶ رو تکرار می‌کردن!

۱.۷. از این مرحله به بعد حرکات موزون و ضرب مرشد کلاس (!) هم اضافه می‌شد.

۸. تک‌خوان: «این دفعه رفتی سفر!»

۹. جمع: «دبی! دبی!»

۱۰. تک‌خوان: «منو با خودت ببر!»

۱۱. جمع: «دبی! دبی!»

۱۲. تک‌خوان: «آقا دزده!»

۱۳. جمع: «بله؟»

۱۴. تک‌خوان: «حالت چه‌طوره؟»

۱۵. جمع: «بله!» (!!!!!!!)

۱۶. آه‌ه‌ه‌ه! آه! آه! شله شله! 

۱۷. [...] (بمااند!)


+ یادمه تبدیل شده بودیم به معضل مدرسه! ناظممون لقب وزین «گوسفند» رو برامون برگزیده بود! هعی! یادش بخیر! :))

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۲۳
دکتر سین
۲۳ آبان ۹۴ ، ۲۰:۵۰ هولدن کالفیلد
بعد از خوندن جمله " ناظممون بهمون لقب وزین «گوسفند» رو برامون برگزیده بود!" غلامعلی حدادعادل در دفترش واقع در فرهنگستان زبان فارسی خود را حلق آویز کرد!!!
پاسخ:
اصلاحیدم! بپر نجاتش بده! خخخخ
۲۳ آبان ۹۴ ، ۲۰:۵۶ هولدن کالفیلد
دیگه خدا بیامرزه رفتگان شما رو دکتر!!!
پاسخ:
الان تو دفتر دکتر حداد عادلی؟ اخبار لحظه به لحظه داری. خخخخخ
۲۳ آبان ۹۴ ، ۲۳:۲۳ نفس نقره ای
وای خدا :))))) عالی بود! من از اونا بودم که هیشوخت پا نمیشدم :دی
پاسخ:
مرسی! 
همیشه یه ربع اول کلاس مراسم برپا داشتیم! :))
پا نمی شدی؟ یعنی معلم رو انسان به شمار نمی آوردی؟ :دی خخخخ
حالا ما سوم راهنمایی بودیم با معلم حرفه و فن‌مون خیلی شوخی داشتیم، بنده خدا یه بار اومد سر کلاس، ما جای بلند شدن رفتیم زیر نیمکتامون نشستیم :))
روز معلم بود، اون یکی معلم‌مون که خیلی دوسش داشتیم وقتی اومد توی کلاس چراغا رو خاموش کردیم و جلوی دستمون یه شمع روشن کنیم و یه سکه ربع که پول همه‌مون تهیه شده بود رو بهش کادو دادیم... یادش بخیر
پاسخ:
دلم واسه خل خل بازیای مدرسه تنگ شده!
ربع سکه دادین بهش؟! خوش به حالش. عجب دانش آموزایی داشته! :))
حرکت تاکتیکی زمان ما بود برا وقت تلف کردن:))))
پاسخ:
آره! خوبم جواب می‌داد. مخصوصاً روزای امتحان! :))
دبیر ادبیات اسم کلاس ما رو گذاشته بود دیوان.ایهام داشت
البته مدیر به جمع سه نفره ی ما می گفت 3 نفر از تگزاس
پاسخ:
ایهامشو دوس داشتم. :))
عجب اسم طولانی‌ای انتخاب کرده بوده! میومد با خودم مشورت می‌کرد خو! «تگزاسیّون» بهتره به نظرم! خخخخخ
۲۶ آبان ۹۴ ، ۱۹:۲۲ 😎😎😎BAHAR 😎😎😎
کار هر روز ما و حتی بد تر:)
پاسخ:
و حتی بدتر؟!! بیچاره اون معلماتون! خخخخخخخخخ

نگارش دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی