ممنتو رو دیدم. خیلی خوب و جذاب بود. عالی، عالی، عالی! :)
عاشق آثار هنریای (فیلم، نمایش، کتاب و ...) هستم که بهترین لحظهشون، آخرین لحظهشونه. کوبنده: بنگ و تمام!
ممنتو رو دیدم. خیلی خوب و جذاب بود. عالی، عالی، عالی! :)
عاشق آثار هنریای (فیلم، نمایش، کتاب و ...) هستم که بهترین لحظهشون، آخرین لحظهشونه. کوبنده: بنگ و تمام!
نه اینکه حرفی نداشته باشما؛ نه! اتفاقاً اگر بخوام بنویسم کلی سوژه هست: خود همون سفر اربعین روزبهروز و ساعتبهساعتش خاطره بود. اون همه اتفاق و آدم و جای مختلف. شاید یه روزی بنویسمشون. شایدم نه! یا مثلاً این آقای عجیب و غریبی که پریشب یهو از در آموزشگاه اومد تو و گفت کارآفرین برتره و حرکتی که روز بعدش زد و هنوز نمیدونم چه واکنشی بهش نشون بدم. یا غم و غصه و نگرانیایی که این روزا داره مدام تو فضای مغزم رژه میرن. فکر کار و آینده و این چیزا منظورمه. یا استرس سی سالگی که داره یواش یواش نزدیک میشه بهم. (بیربط: قسمت چهاردهِ فصل هفتِ فرندز رو ببینین. خیلی بامزهست. دربارهٔ سی سالگیه! :دی) یا این تز کوفتی که حال ندارم بشینم روش فکر کنم و جمعش کنم. با اینکه داره دیر میشه. از نزدیکش که رد میشم بهم چشمغره میره. منم بهش اخم میکنم. چند وقته رابطهمون شکرآبه! یا اوضاع پیچیدهٔ این روزای رادیو و حرفایی که زده میشه توی گروه. یا کتابا و فیلمای خوب و جالبی که این چند وقته خوندهم و دیدهم. یا خوابی که دیشب دیدم و به شکل عجیبی امروز تعبیر شد. یا حتی موضوعای کوچیکی مثل گلدونای آموزشگاه که این روزا با اینکه وقت نکردهم خیلی بهشون برسم ولی حالشون خیلی خوبه. حتی خوبتر از وقتی که بهشون میرسیدم!
میدونی؟ حرف زیاده. خیلیم زیاده. اصن انقدر زیاده که سینهم گاهی تا مرز ترکیدن پیش میره. اما حس نوشتنشون نیست. نمیدونم چه مرگمه. یعنی میدونما! اما نمیدونم چه کارش کنم. نمیدونم با خودم و این زندگی چه کنم... هووووف! -_-
+ ما رو نمیبینین خوش میگذره؟! :دی
+ عنوان
یک. پارسال همین موقعها نوشتم:
به امید خدا، بی حرفِ پیش، چهارشنبه عازم کربلاییم؛ خونوادگی. برای همینم، از همین تریبون از تمام کسایی که خواسته یا ناخواسته رنجوندمشون، حلالیت میخوام. خلاصه اگه تو این مدت حرفی، حدیثی، حرکتی، چیزی بوده که ناراحتتون کرده، به بزرگواری خودتون ببخشید دیگه...
دعا کنید سالم برم و برگردم؛ منم قول مردونه میدم به یاد همهتون باشم. ^_^
واقعاً چیز بیشتری به ذهنم نمیرسه به این جملات اضافه کنم. حلال کنین رفقا... :)
دو. چون اربعین نیستم که برای ختم قرآن مطلبی بنویسم، همین الان مینویسم. :)
شکر خدا تا بخش ۸۰ پیش رفتهیم. از ۸۱ تا ۱۰۰ رو انشاءالله خودم خواهم خوند طی سفر. شماها از ۱۰۱ اگه دوست داشتین، منت بذارین ادامه بدین. :)
.:: بخشهای ۱۰۱ تا ۱۲۰ ::.
۸۱-۱۰۰ دکتر سین | ۱۰۱ شباهنگ | ۱۰۲-۱۰۳ فرشته ... | ۱۰۴ منتظر اتفاقات خوب (حورا) | ۱۰۵-۱۰۶ مصطفی فتاحی اردکانی | ۱۰۷-۱۱۰ شباهنگ | ...
+ اطلاعات بیشتر دربارهٔ ختم قرآن ما
+ التماس دعا...