سفرنامه‌ی ام اس آر تی؛ چپترز فایو اند سیکس

دوشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۰۰ ق.ظ

چپتر فایو: ریترن. بعد از امتحان‌هایی شبیه این، یه احساس سبکی خوبی به آدم دست می‌ده. کسایی که کنکور دادن کن آندراستند می! البته این آزمون به هیچ عنوان قابل قیاس با کنکور نیست. من خودم سه‌بار و در سه مقطع کنکور دادم و می‌فهمم که این هم ساده‌تره و هم تیپ و شکلش بیسیکالی با کنکور متفاوته. اما این احساس دلیشس بعدش مشترکه! بعد از آزمون، همراه جمعیت از در دانشگاه خارج شدم و همون مسیری رو که موقع اومدن با عجله، به همراه راننده‌ی کیوت و دختر انکشس اومده بودم، سلانه سلانه برگشتم تا ایستگاه مترو. تجربه کردن احساس فراغت و سبک‌بالی اونم بعد از یه روز تایرینگ، بسیار دلچسبه. وقتی حواسمون به گذر تایم نیست، انگار زمان دیرتر می‎گذره. دوباره برگشتم ترمینال جنوب و یک‌راست رفتم برای خرید بلیط. اما همون‌طور که می‌شد پریدیکت کرد، بلیط نبود! مجبور شدم با اتوبوس وی آی پی مشهد برگردم و دوبرابر هزینه‌ی بلیط رفت، مانی برای بلیط برگشت دادم! :|

+ جا داره از هوای پاک تهران هم تشکر کنم. گویا به یمن قدوم ما، هوا خیلی فرش و کلین بوده! :دی


چپتر سیکس: هوم، سوئیت هوم. روی بلیط نوشته بود ساعت حرکت: هفت و نیم. اما تا ساعت هشت و نیم اتوبوس حرکت نکرد! یه ساعت توی اتوبوس نشسته – که چه عرض کنم تقریباً خوابیده – بودم و داشتم فیلم به‌شدت لوس و مقوای «نهنگ عنبر» رو برای سکند تایم می‌دیدم. اولین بار تو خونه و با فمیلی عزیز دیده بودم و قسم خورده بودم – و بودیم – به هیچ وجه دوباره نبینیمش. (به قول یکی از فرندها، شما باید یه فیلم رو حداقل یه بار ببینی تا بفهمی ارزش دیدن داره یا نه.) همین جا یه تشکر هم از صندلی اتوبوس دارم که عین یونیت دندون‌پزشکی، نرم و راحت و پهن بود. اون پول اضافه‌ای که ازم گرفتین حلالتون! :) ان‌قدر تایرد شده بودم که چشمام رو که گذاشتم روی هم خوابم برد و یه سه ساعتی حدوداً اسلیپ بودم. نزدیکای شاهرود بیدار شدم و دیدم راننده که چشم همه رو فار دیده داره با دیویست تا رانندگی می‌کنه و همه، خواب، هی بالا پایین می‎پرن! :دی منو که دید خیلی ملو پاشو گذاشت رو ترمز! :)) فاینالی، حدود ساعت دو و سه دقیقه‌ی بامدادان جمعه بیست و یک اسفند، قدوممان بار دیگر به خاک شاهرود عزیز برخورد نمود!

+ جا داره آخرین تشکر رو هم مجدداً از ددی گرامی داشته باشم که در هوای نسبتاً سرد و در ساعت دو و ده دقیقه‌ی نیمه‌شب اومد دنبالم! دمت گرم. آی لاو یو! :)


د اند
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۲۴
دکتر سین
به خاطر این‌که منجی یه جماعتی شدی، باید ازت تقدیر بشه؛ کسی ازت تشکر نکرد؟
پاسخ:
ترجیح می‌دم یه قهرمان گمنام باقی بمونم! :دی
میگم خب اگه همه خواب بودند؟ راننده برا کی رانندگی میکرده؟!
خب میگفتی اونم بخوابه گناه داشته ها.
.
خدا خیر بده پدران گرامی رو که اگر روزی نباشند کار ما فرزندان واقعا لنگ میمونه.
خدا حفظشون کنه.

پاسخ:
منم برام سؤال شد! روزو ازشون گرفتن انگار! خخخخخخ

خدا سایه‌ی باباهای همه‌مون رو روی سرمون حفظ کنه، و اونایی که اسیر خاک هستن رو هم بیامرزه! :)
:)
پاسخ:
:)
به نظرم صفت دختر و راننده تاکسی رو جا به جا نوشتین؛)

روی صندلی ها وی ای پی پام به زمین نمیرسه، بیشتر از صندلی های عادی کمر درد میگیرم:|
قدم متوسطه متوسط رو به بلنده:دی
پاسخ:
این وصله‌ها به ما نمی‌چسبه! خیلی هم درست نوشتم! :))
متوسط رو به بلند؟! خخخخخ
تولدت مبارک ... امشب شبشه دیگه :))
و کشتن منو ددی ها ...
پاسخ:
سپاس! سلامت و تندرست باشی! :)
چرا؟! :)
اوه..امان از دست بعضی از راننده اتوبوسها ...امان...
پاسخ:
معلومه سینه‌سوخته‌ایا! :)))
دکتر نگی یادمون نبودا
امشب شب تولدتون بود
:)
مبارکتون باشه.
انصافا شانس آوردید چند روز دیرتر به دنیا میومدید دیگه اسفندی نبودید!
دیگه ببین خدا چقدر دوستت داشته ها.

پاسخ:
ممنون بابت مهربونیت دوست عزیز!
ایشالا تو هم صد و بیست سال زنده و سالم و خوشحال باشی! :)
:دی
اینم کادوی تولدت دادا :
پاسخ:
خیلی هم عالی، خیلی هم هیجان‌انگیز! :)))
نشاط عظیمی بر ما برفت! :) ممنان! :)
۲۵ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۳۳ نفس نقره ای
من باید برم چپتر های قبل رو بخونم یادم بیاد چی به چیه!!
پاسخ:
خلاصه‌ش اینه که رفتم آزمون دادم برگشتم! :))
تولدتون مبارک.ان شالله همیشه سربلند و دلشاد و موفق باشین. :))
پاسخ:
سپاس‌گزارم! :) شما هم همین‌طور! :)

نگارش دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی