طولانیه. اگه حس خوندن متن طولانی دارین و به زبان فرانسوی علاقهمندین، بخونین. :)
طولانیه. اگه حس خوندن متن طولانی دارین و به زبان فرانسوی علاقهمندین، بخونین. :)
نمیدونم اولین بار کی به بابا مامان ما گفته اختلاف افق تهران و شاهرود همیشهی سال دقیقاً پونزده دقیقهست؟! امروز سحر به مامان گفتم سه چار دقیقه به اذان مونده که چاییشو برسه بخوره؛ یه نگاه به ساعت پایین تلویزیون کرد گفت بیستوسه دقیقه تا اذان تهران مونده هنوز که! انگار مثلاً من توی حرکت اجرام سماوی دست بردهم و نظم همیشگی رو بههم زدهم! :|
البته خودمم اوایل تحت تأثیر تعالیم والدین و سایرین بر همین باور بودم که اختلاف افق بین شهرا قاعدتاً همیشه باید یه عدد ثابت باشه، چون جای شهرا رو زمین ثابته! اما با کمی مداقه و بررسی دستگیرم شد که اختلاف افق نهتنها به اختلاف طول جغرافیایی (فاصله در امتداد مداری۱، اختلاف در جهت شرق-غرب)، که به اختلاف عرض جغرافیایی (فاصله در امتداد خطوط نصفالنهاری۲، اختلاف در جهت شمال-جنوب) هم وابستهست. مثلاً جالبه بدونین که اردبیل با اینکه نسبت به تهران غربتره، ولی گاهی اذان صبح اردبیل زودتر از تهران گفته میشه. چون اردبیل نسبت به تهران شمالتره. یا اینکه اذان صبح توی کرمان بعد از اذان صبح مشهده، درحالیکه اذان مغرب کرمان قبل از مشهده.
یعنی میخوام بگم که اختلاف افق بین شهرا یه عدد ثابت نیست. هم طول روز توی عرضای جغرافیایی مختلف، با هم فرق داره و هم اینکه بین محور دوران کرهی زمین با شمال-جنوب جغرافیایی ۲۳ درجه اختلاف هست. اینا باعث میشن که اختلاف افق بین دو شهر تو روزای مختلف سال، متغیر و شناور باشه.
اینا رو گفتم که اگه فرداروزی بچهتون بهتون گفت اون قاعدهی کذایی پونزده دقیقه رو رها کن، شما بدون بحث چاییتونو بنوشین و برین مسواک بزنین زودتر تا اذانو نگفتهن! :دی *
۱ مدارهای کرهی زمین، خطوط موازی استوا هستن.
۲ نصفالنهارها خطوط عمود بر مدارها و گذرنده از قطبها هستن.
* فکر کنم لازم نیست بگم اینا شوخیای مادر-پسریه دیگه! :)
+ اگه مایلین و حسش رو داشتین، توی قرآنخوندن هم مشارکت کنین. تشکر. :)
الحمد لله که ماه رمضان داره میاد و ما زندهایم و درکش میکنیم.
یکی از چالشای اساسی تدریس، نگهداشتن/نداشتن حد وسط توی درسدادنه. بر این اساس میشه استادا رو به سه دسته تقسیم کرد:
۱.سمت افراط قضیه: تا-بیخِش-درسدهندگان. این گروه سرفصل رو تا بیخش میگن و کلی هم تمرین و تکلیف بار دانشجو میکنن. تخصص اصلی این عزیزانِ دل، تربیت ملابنویسه. چه در امر جزوهنویسی، چه در بخش تمرینهای تحویلی. تو گویی یگانه رسالتشون تربیت دستگاه زیراکسه ولاغیر. توجیهشونم اینه که ما وجدانمون راحته که وظیفهمونو انجام دادیم و هر چیزی توی سرفصل اومده گفتهیم. غافل از اینکه برادر من، خواهر من، وقتی کسی چیزی نفهمه، چه وظیفهای، چه کشکی؟!
۲. سمت تفریط داستان: هلوها. این گروه، استادایی هستن که از اون ور بوم میافتن. یعنی انقدر ساده میگیرن و انقدر سر کلاساشون چیزی دست آدمو نمیگیره که به لقب فخیمهی «هلو» در دانشکده مشهور و ملقب میشن. در نظر این عزیزان واحد سنجش نمره، کیلوگرمه و با این استدلال که «نمره مال بابام که نیست، ندم» میدن! بهترین زمان شناخت این گونه هم موقع انتخاب واحده. هر چه استاد هلوتر، لیست انتظار طویلتر!
۳. حد وسط: «استاد بما هو استاد»ها. این وسط یه عدهی قلیلی هستن که هم قدرت بیان و تسلطشون روی موضوع اون قدر خوبه که بتونن حق مطلب رو ادا کنن، هم حجم و دشواری تمرینایی که میدن متعادله. متأسفانه این گونه در خطر شدید انقراض قرار داره و تو هر دانشکدهای نهایتاً یکی دوتا ازشون دیده شده. اگر چنین استادی هست اطرافتون، تلمذ رو پیششون غنیمت بدونین که حاصل دو روزهی عمر دانشجویی، مصاحبت و دانشآموزی پیش همین بزرگوارانه. :)
+ روز معلم مبارک؛ علیالخصوص به گروه سوم! :)
- مقدمتاً: هی میگشتیم در بلاگستان و هی دیگران را میخواندیم، هی نکاتی در ذهنمان متبلور میگشت که هی با خودمان میگفتیم باید برای دیگران بنویسیم، هی نمیشد. امروز دست و پایمان را جمع کردیم و بخشی را به رشتهی تحریر درآوردیم. باشد که بخوانید و بهرهمند گردید.
- چه کنیم تا وبلاگنویس خوبی باشیم؟
۱. بخوانید، بخوانید، بخوانید، بعد بنویسید. دو وجه برای این توصیه وجود داره. وجه سلبیش اینه که خوندن باعث میشه با گذر زمان، قلمتون بوی کهنگی نگیره و وجه ثبوتیش اینه که دامنه و عمق افکارتون بیشتر میشه. هر چی بیشتر بخونین، آدمای پختهتری میشید و شاخکاتون نسبت به محیط پیرامونتون حساستر میشه.
۲. حرف تکراری و کلیشهای نزنید. چیزی را بنویسید که جز شما کسی پیدا نشود بنویسد. اینکه در یک مناسبت یا اتفاق یا حادثه یا اصلاً در شرایط عادی حرفی بزنید که هویتتون از بین کلمات مشخص و ملموس نباشه، مفت نمیارزه. قلم باید متمایز و شناسنامهدار باشه. باید طوری باشه که وقتی کسی خوند بفهمه چه کسی نوشته، نوشته رو.
۳. روزانهنویسی خوب است؛ زردنویسی نه. تفاوت این دو را درک کنید. نوشتن اتفاقات روزمره قلمو ورز میده. به شرطی که روزانههای شما «آن» داشته باشه. «تخت» ننویسید. «نوشتن خالی» اسمش روزانهنویسی نیست.
۴. برای یادگیری و استفاده از واژگان متنوع، حریص باشید. کلمات برای بلاگر مثل رنگا هستن برای نقاش. انتخاب با شماست: میتونین رنگینکمونتونو سیاه سفید بکشید!
۵. بنوشانید و نوش کنید! کتاب بخوانید، فیلم ببینید، آهنگ گوش کنید و دربارهی آنها بنویسید. وقتی مینویسین، دارین یه فعالیت خلاقانه انجام میدین. اینایی که گفتم (کتاب و فیلم و آهنگ) محصول خلاقیت و هنر سایرین هستن. یعنی برای شما حکم ویتامین رو دارن. دوپینگ حتی! هم خودتون استفاده کنین، هم بذارین دیگران مستفیض شن.
۶. تقلید نکنید. خودتان باشید. وگرنه نه دیگری میشوید، نه خودتان میمانید. ر.ک. حکایت زاغ و کبک.
۷. اعداد و ارقام را ملاک سنجش کیفیت وبلاگنویسی قرار ندهید؛ هرگز! این اعداد در حد خودشون مفیدن. اما نذارید به نوشتن شما سمت و سو بدن. اگر برای تعداد لایک و کامنت مینویسین، وبلاگو ببندین و با طیب خاطر مهاجرت کنین به اینستاگرام. شما به اینجا تعلق ندارین.
۸. اول برای دلتان بنویسید، بعد - اگر لازم بود - برای بقیه. چیزیو بنویسین که دلتون میطلبه و میپسنده. همیشه فکر کنین که چند صباح دیگه اگه برگردین و نوشتههاتونو بخونین، هنوز لبخند میزنین یا فقط حس خواندن زیرنویس تبلیغاتی وسط یک سریال آبکی بهتون دست میده. از یه زاویهی دیگه هم میشه گفت وبلاگو با چتروم تلگرام اشتباه نگیرید. اینجا فرصت مغتنمیه که درونیات و داشتههاتونو ابراز کنین و به اشتراک بذارین. چاقسلامتیا رو ببرید تلگرام.
۹. مخاطبانتان را طبقهبندی کنید: بازدیدکننده، خواننده، دوست. برای دوستاتون محبت و برای خوانندگانتون احترام به خرج بدید. به بازدیدکنندگان هم فرصت بدین تا خودشونو به یکی از دو گروه قبلی ملحق کنن.
۱۰. اگر کسی را نمیخوانید، دنبالش نکنید. اینم توضیح بدم؟! خب دارید هم خودتونو اسکل میکنین، هم دیگرانو. اگر کسیو که نمیخونین، دنبال نکنین، اجازه میدین این امکان (دنبال کردن)، کارکرد درست و منطقی خودشو - که همانا اطلاع آنی از انتشار نوشتههای جدید فردِ دنبالشونده هست - پیدا کنه که خب همین هم باعث افزایش کیفیت فضای حاکم بر وبلاگنویسی میشه.
۱۱. میزان نوشتن، اصل نیست؛ اما مهم هست. باید برایش چارچوب داشته باشید. حداقلهای کمّی برای میزان نوشتنتون تعیین کنین. مثلاً هفتهای حداقل یک بار، یا هر پست حداقل ۱۵۰ کلمه. خیلی ایدهآلگرایانه هم به قضیه نگاه نکنین. جلوی وسوسهی اعداد بزرگ بایستین. عملیبودن این معیارا مهمتر از بزرگ بودن ارقامه. یه طور باشه همچین آهسته و پیوسته...
۱۲. از پویشها و چالشهای وبلاگی فعالانه حمایت کنید. همین کارای به ظاهر کوچیک و دلی، نتایج پربرکتی برای فضای وبلاگنویسی به همراه داشته و داره. اگه تجربه کرده باشین که میدونین، اگرم نه برین بچشین، خودتون میفهمین. :)
+ هی میگفتید جزوه جزوه، این هم جزوه. خوب بخونین، سؤالات پایانترم از همیناست. :دی