یک قاتل می‌نویسد!

پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۴ ق.ظ

[اینا اعترافات رسمی من به قتل نیست! صرفاً یک درد دل ساده‌س!]

یکی از احساساتی که به هیچ وجه من‌الوجوه نمی‌شه باهاش کنار اومد، حس عذاب وجدانه! نوع خاصی از عذاب وجدان در زندگی تعریف شده تحت عنوان عذاب وجدان «قتل در حمام» و عمدتاً زمانی به وجود میاد که توی حموم داری خودتو می‌شوری؛ یهو می‌بینی یه مورچه داره توی آب و کف غرق می‌شه. می‌پری نجاتش بدی، اما یه لحظه دیر می‌رسی و مورچه چرخ می‌زنه و چرخ می‌زنه، و ناگهان می‌ره توی اعماق تاریک کف‌شور محو می‌شه! بعد می‌شینی بالاسرش و با بهت به تاریکی‌های ته حلق حموم نگاه می‌کنی، مگر این که مورچه‌هه رو جایی پیداش کنی و نجاتش بدی! چند دقیقه انتظار می‌کشی، اما نتیجه‌ای نمی‌گیری! با ناامیدی تمام بلند می‌شی. احساس گناه، احساس قاتل بودن چنگ می‌ندازه و روحتو پاره پاره می‌کنه! خوی حیوانی مثل هیدرو کلریک اسید* شروع می‌کنه به تجزیه کردن روح متعالی انسانی تو؛ احساس می‌کنی از یه موجود بی‌آزار تبدیل شدی به یه قاتل که از چشاش خون می‌باره و از کشتن لذت می‌بره! ولی ناگهان ...

تق تق تق!

- یه ساعته چی‌کار می‌کنی تو حموم؟!

- تموم شد! اومدم بیرون! دو دقیقه دیگه!

و ... همه چیز به طرز معجزه‌آسایی به حالت «عادی» برمی‌گرده!


* HCl؛ اسیدی بسیار قوی و خورنده!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۱۲
دکتر سین
بعله:/
پاسخ:
بعله!
۱۲ آذر ۹۴ ، ۱۳:۱۷ 😎😎😎BAHAR 😎😎😎
من همیشه با مورچه ها بازی میکنم بعد میکشمشون :)
عذاب وجدانم نمیگیرم :)
پاسخ:
:|
دکتر من رو یاد قدیما انداختی
داداشم مورچه ها رو میگرفت مینداخت توی کاسه آب.من گریه میکردم میگفتم قاااااتل
پاسخ:
عجب داداش بی‌رحمی داشتی! خخخخ

نگارش دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی