نشتی
صفحهٔ انتشار پست جدیدو باز میکنم و مینویسم:
کنار دستم روی میز کامپیوتر لای کاغذ ماغذا یه کاغذ هست که روش خطخطی کردهم و چرت و پرت نوشتهم. از همین کاغذایی که وقتی داری توی افکارت غرق میشی هر چی به ذهنت میاد مینویسی. کاغذه خیلی کهنه نیست. نهایتاً مال یکی دو ماه پیش باشه شاید. ولی هر چی فکر میکنم یادم نمیاد کِی و چرا اون وسط خطخطیا نوشته بودم: «محکم باشید آقا». روی نوشته دقیق میشم. دستخط خودمه. چه غمانگیزه که حتی دلداری دادنای خودم به خودمم یادم نمیمونه...
مکث میکنم. جملهٔ آخر بوی چسناله میده. از ناله کردن و جلب توجه کردن بدم میاد. در عین حال بهش معتادم. مثل همهٔ ابنای بشر!! دچار همون حس دوگانهای میشم که ازش متنفرم: دلم درددل کردن میخواد؛ اما از برانگیختن حس ترحم بقیه بیزارم.
یه جایی خونده بودم که اینایی که از توجه کردن دیگران به خودشون حس بدی پیدا میکنن، خودشونو لایق محبت نمیدونن. احساس بیلیاقتی، در عین حال نیاز داشتن به توجه. چه ترکیب کشندهای! اگه بخوام روراست باشم شاید همه هم اینجوری نباشن. یا بهتره بگم اصلاً موضوع این نیست که همه اینجوری هستن یا نه. موضوع همونه که گفتم. توی مغزم یه بخش هست که میگه «خودتو ندید بگیر» و مدام این دستورو به تمام سلولام مخابره میکنه. لاینقطع و بیتوقف. راستش چند خط بالاتر اصلاً برای همین اون «مثل همهٔ ابنای بشر» رو ته حرفم اضافه کردم که زهر جملات قبلشو بگیره. تهشم دوتا علامت تعجب گذاشتم که حواس مخاطب به این جمله بیشتر پرت بشه و قبلیا رو کمکم یادش بره. یعنی من دارم دربارهٔ «فقط خودم» حرف نمیزنم. یعنی لطفاً روی من تمرکز نکنید. یعنی به من توجه نکنید. دوباره به کاغذ نگاه میکنم. محکم باشید آقا! شاید اصن منظورم همین بوده. چسناله نکنید آقا. جلب توجه نکنید آقا. نذارید بقیه بفهمن شما هم نیاز به توجه دارید - آقا ...
+ از نوشتن این اراجیف حس خوبی دارم. دلم نمیخواد همینجا تمومش کنم. اما یه جورایی مجبورم. صدای تو مغزم داره میگه دکمهٔ انتشارو نزن. اینم بفرست قاطی دِرَفتا. همونطور که قبلیا رو فرستادی. خودت میدونی که اگه چند روز صبر کنی و این حالت داغیت از سرت بپره و دوباره همین متنو بخونی، منتشرش نمیکنی. همونطور که قبلیا رو نکردی. مقاومت در برابرش سخته. میدونم که اگه بخوام کشش بدم و بیشتر دربارهش فکر کنم نظرم عوض میشه. میدونم که اگه همین الان منتشرش نکنم، اینم میره قاطی باقالیا. اما میخوام این بار حرف حرف خودم باشه. پس فعلاً تا همینجا بسه...
گاهی اصلا لازمه خودمون رو لوس کنیم و ناز خودمون رو بکشیم.
بشینیم رودر رو با خودمون اختلاط کنیم.
بیمحلی نکنیم به خودمون.
کار خوبی کردین که منتشر کردین.