ابلوموف

پنجشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۸، ۰۶:۱۵ ب.ظ

یکم. تنبلی، سستی، لمیدن و انفعال کلماتی هستن که «ابلوموف» و «ابلومویسم» رو به‌خوبی توصیف می‌کنن.

ابلوموف شاه‌کار ایوان گُنچارُف نویسنده‌ی روسه که حدود صدوچهل سال پیش نوشته شده؛ اما به هیچ عنوان بوی کهنگی نمی‌ده. برعکس، زبان هجوآمیز، طنازانه و گاهی طعنه‌زن، توصیفات دقیق، باریک‌بینانه و باجزئیات زیاد و خمیرمایه‌ی داستان - ابلومویسم - رمان رو حسابی خوندنی و جذاب کرده؛ مضاف بر این‌که مترجم خبره و کاربلدی مثل سروش حبیبی ترجمه‌ش کرده باشه.

دویّم. موقع خوندن این کتاب، شباهت زندگی و رفتار و اخلاق خودم، خونواده‌م و جامعه‌مو با ابلوموف و اطرافیانش می‌بینم و احساس ترس و تردید و تحقیر همراه با تأمل نسبت به خودم و اطرافم بهم دست می‌ده. این شباهت بعضی جاها ان‌قدر زیاد می‌شه که انگار یه نویسنده‌ی ایرانی داره یه خونواده رو از جامعه‌ی من توصیف می‌کنه. با همون سطح از دغدغه و همون سطح از خمودگی.

مخلص کلام این‌که اگر ذره‌ای سستی، تن‌پروری و بی‌تصمیمی تو وجودتون باشه، این داستان تلنگر بزرگی بهتون می‌زنه...

سیّم. فایل صوتی زیر و فایلای شبیه به اینو وقتایی که حسش باشه و محیط ساکت باشه، ضبط می‌کنم و بعدتر - بیشتر موقع خواب - دوباره گوش می‌دم. این فایلا برای مصرف شخصیه در واقع! ولی چند شب پیش که هندزفری تو گوشم بود و داشتم به این بخش از کتاب گوش می‌دادم، یادم افتاد که چند وقتیه سراغ وبلاگم نیومدم. همون‌جا تصمیم گرفتم که این فایلو پستش کنم توی وبلاگ.

شروع و پایان این فایل از ابتدا یا انتهای بخش خاصی از کتاب نیست. کاملاً یه برش رندوم از وسط کتابه؛ پس خیلی دنبال آغاز و انجام مشخصی نگردین. این بخش مربوط به دوران کودکی ابلوموفه و خونه و خونواده‌ای رو توصیف می‌کنه که بذر انفعالو تو وجود ابلوموف کوچک کاشتن. آدمایی که خودشون هم از هر نوع هیجان و کوششی فراری‌ان و چسبیدن به گوشه‌ی امن و بی‌خطر خودشون...

بیش‌تر از این توضیح نمی‌دم؛ چون خود داستان به‌قدر کافی گویا هست. پیشاپیش به‌خاطر حجم فایل هم عذرخواهم! :دی

پیش‌کش حضور منورتون، خوانش بخشی از کتاب:

*** خطر لو دادن داستان: اگر می‌خواین کتابو خودتون بعداً بخونین، گوش دادن به فایل زیر ممکنه داستانو براتون لوس کنه ***

 

 

موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۴/۱۳
دکتر سین
من پنج شیش سال پیش خوندمش، همون سالها هم راجع بهش نوشتم تو وبلاگم.
فکر می‌کنم هممون یه آبلوموف درون داریم .
پاسخ:
لینکشو می‌دی بخونیم؟
آره؛ یه بخش بزرگی از درون منو همین ابلوموف درونم اشغال کرده! :دی 
۱۳ تیر ۹۸ ، ۱۸:۵۰ فاطمه (مرضیه)
خیلی کتاب خوبیه
پاسخ:
خیلی
علاوه بر این خوبی ها که شما درباره ی داستان نوشتید، شخصیت آبلوموف خیلی دلنشین هم نشون داده شده که باعث میشه داستان در عین آموزنده بودن شیرین هم باشه.
پاسخ:
موافقم. آدم از خوندنش خسته نمی‌شه.
۱۳ تیر ۹۸ ، ۲۲:۰۸ آقاگل ‌‌
نقش مترجم توی انتخاب کتاب‌های خارجی خیلی مهمه. مثلاً پیش اومده که وقتی یه کتاب ترجمه شده رو دست می‌گیرم، به این فکر می‌کنم که چرا همۀ آدم‌های داستانش مثل همه. چرا همه یک‌جور صحبت می‌کنن؟ یک‌جور فکر می‌کنن؟ در صورتی که معمولاً نسخۀ اصلی این ضعف رو نداره. در حقیقت شکل ترجمه بد کتاب باعث میشه این اتفاق بیفته. حتی توی آثار مترجم‌های معروف هم این اشکال دیده میشه. مثلاً ذبیح‌الله منصوری مترجم خوبیه. اما این ایراد رو هر کتابی ازش خوندم بهش وارد دونستم. 
 
اما سروش حبیبی برای مثال مترجم خوبیه. معلومه که داستان رو شخصیت رو می‌شناسه. همین باعث میشه موقع ترجمه به لحن و طرز تفکر شخصیت هم اهمیت بده. 
.
خیلی وقت بود صدات رو نشنیده بودم. :)
چسبید.
پاسخ:
ترجمه فن بسیار ظریف و دقیقیه. اگر قرار باشه فقط کلمات ترجمه بشن که گوگل ترنسلیت هست. اما جان کلام و نَفَسِ نویسنده ورای کلمات مستتره. اصل وظیفه‌ی مترجم نشون دادن اوناست.

سروش حبیبی اول کتاب نوشته:
برای برگردان این کتاب ابتدا جز ترجمه‌ی انگلیسی آن در اختیار نداشتم. دوست ارجمندم دکتر ابراهیم ارجمندی که به این کتاب ارادتی خاص دارد و مرا به ترجمه‌ی آن تحریص و تشویق کرد و نسخه‌ی آلمانی آن را برایم فرستاد که در ترجمه کمکم باشد. اما تفاوت میان این دو نسخه به‌قدری بود که دیدم بد نیست ترجمه‌ی فرانسوی آن را هم به‌دست آورم. در مقایسه‌ی این سه نسخه برگردان‌های فرانسوی و آلمانی را بسیار به هم شبیه دیدم و نسخه‌ی انگلیسی را به‌سبب تفاوت‌های بسیار از آن دو کنار گذاشتم. با وجود این بین آن دو نیز اختلافات مختصری بود و افسوس منحصر به ظرایف بیان نبود. گذشته از این‌که ترجمه در عین مقایسه‌ی دو متن کار مرا دشوارتر و طولانی‌تر کرد، از اعتمادم نیز به امانت ترجمه نسبت به متن اصلی کاست، زیرا دیدم اگر از زبان روسی که افسوس به آن آشنایی ندارم ترجمه می‌شد نتیجه به‌یقین با ترجمه‌ی من تفاوت‌هایی ولو مختصر پیدا می‌کرد. امیدوارم که این ترجمه با همه‌ی معایبش در معرفی این اثر بزرگ قدمی باشد و استقبال خوانندگان از آن باعث شود که صاحب‌همت روسی‌دانی با ترجمه‌ی دقیق‌تری این عیب را برطرف کند.
یعنی شما ببین عمق تخصص و تعهد و شکسته‌نفسی و حرفه‌ای‌گری رو.

فدایت. ممنون که همواره به صدای نکره‌ی من لطف داری. :))
سلام
نویسنده های روسی... یه واقع بینی خاصی دارن.یه چیزی که بقیه نویسنده ها(اللخصوص ایرانی ها و امریکایی ها) کمتر میبیننش.یه وجهه واقعی از دنیارو میگیرن.و بعد میزنن تو سر طرف.ولی خیلی نرم.طوری که بفهمی.اناکارنینا.جنگ و صلح.توی بدترین شرایط زندگی اینارو خوندم.و چقدر ادمو بزرگ میکنه.چقدر.
سروش حبیبی هم که حرف نداره.چقدر قشنگ ترجمه میکنه.بی نقصه.من که لذت میبرم.روان.شیوا.
من اون خطی که مخلص کلام رو گفتین تو پارگراف دوم رو تمامن دارم.تمامن.و پوستم کندس با این کتاب اگ بخونمش.
پاسخ:
سلام
درسته. من کتابای روسیو تازه شروع کرده‌م. اما توی همین چند عنوان هم تمام چیزی که گفتی رو مشاهده کرده‌م.
سروش حبیبی، محمد قاضی و امیر جلال‌الدین اعلم، سه مترجمی هستن که من به درستی و زیبایی و دقت کاراشون اعتقادی بس عمیق دارم.
و درباره‌ی تلنگر: برای خودم یه جاهاییش انگار یه نفر منو گذاشته زیر ذره‌بین و داره به هَجوَم می‌کشه. حس عجیب و قوی و تلخ و جالبیه.
سلام علیکم
خاطره‌ی خوبی از آبلوموف دارم. کتابی است که علاقه‌ی مرا به خواندن داستان بلند برانگیخت.
پاسخ:
علیکم السلام و رحمة الله
منم دارم خیلی لذت می‌برم از خوندنش.
۱۴ تیر ۹۸ ، ۱۲:۰۲ بهارنارنج :)
یعنی صدا ضبط کردنتون مثل منه،دقیقا همینجوری یهو صدام ته میکشه میگم چی؟:/وات؟اممم
نخوندنمش🙄
آدم تنبلیم،البته اطرافیان و دوستانم منو ادم به شدت فعالی میبینن ببینید وضع اونا چیه!😅😅ولی همیشه ادمای پویا و زحمتکش رو تحسین میکردم و میکنم
اینا دیگه نوبرنا:|ما اینجوری نیستیم برعکس زیادیم عجولیم:|تا کارو تموم کنیم
اووهو اوهو😂😂😂😂ساعت ها خموش مینمیینینی😅 شما همیشه کتاب بخونید برامون من قول میدم تا اخر گوش کنم😅
پاسخ:
آخه این فایل و سایر ویسای کتاب‌خونیمو چند ماه پیش که ضبط می‌کردم، اصلاً قصد نداشتم منتشرشون کنم. برای خودم بود. برای همین، بدون تمرین و فی‌المجلس خونده شده‌ن! طبیعیه که ریپ بزنم وسطش! :دی
اما در کل یکی از آرزوهام اینه که یه جمع پایه‌ای باشن که بشینیم دور هم یه نفر کتاب بخونه بقیه گوش کنن. خیلی مزه می‌ده.
و اما درباره‌ی تنبلی: من خودمم مرزهای تنبلی رو فرسنگ‌ها درنوردیده‌م! :دی عمده‌ی پیشرفتا و دستاوردای زندگیمم مدیون استعدادامم بیشتر تا تلاشم، متأسفانه. اما با این حال مثل شما، اطرافم هستن کسایی که فکر می‌کنن من شب و روزمو دارم به سعی و تلاش در جهت ترقی و تعالی می‌گذرونم؛ حال آن‌که مثل ابلوموف لمیده‌م یه گوشه اغلب! :))
+ تازه یه ویس دیگه هست مال چند صفحه بعدتر از این فایلی که پستش کردم، اونو باید گوش کنین. اینایی که مشاهده می‌کنین در برابر سوتیای خانمان‌براندازی که اونجا داده‌م، هیچه! :)
لینک رو می‌دم ولی خب مال شیش سال پیشه دیگه، خیلی قوی نیست نوشتارش:)

آبلوموف :: زمزمه های تنهایی
http://zemzemehayetanhaye.blog.ir/1392/11/28/%D8%A2%D8%A8%D9%84%D9%88%D9%85%D9%88%D9%81
پاسخ:
دست شما درد نکنه. خوندم و استفاده کردم. :)
تازه دیشب مرشد و مارگریتا رو شروع کردم؛ ولی برای تابستون از معرفی کتاب‌ها قشنگ استقبال میکنم :))
همین الان که داشتم چراغ‌های روشنم رو نگاه میکردم متوجه شدم یه وب دیگه هم با عنوان ابلوموف پست گذاشته، تازه دوتا وب هم هست تو بیان به همین اسم، خلاصه که ترغیب شدم برم بخونمش خصوصا که گویا خیلی به من شبیه :/
راجع‌به نویسنده‌های روس هم من چندتا کتاب ازشون خوندم و فعلا با حرف ریحانه موافقم، نثر و قلم جذابی دارن :)
پاسخ:
مرشد و مارگاریتا - و کلاً هر کتاب خوبی که خوندید - درباره‌ش یه مطلب بنویسین توی وبلاگتون که همه استفاده کنن. من اسم این کتابو چند بار شنیده‌م. اگه خوب بود بگین بریم بخونیم. :)
آره ابلوموف زیاده توی وبلاگستان. هم اسمش، هم مرامش! :دی
ایضاً بنده هم با موافقت شما موافقم. :))
تمومش کنم‌ حتما :)
پاسخ:
تشکر :)
من هی میخوام برم بخونم هی میگم ول کن حسش نیست! :)) ولی خب این پست و وبلاگ‌های آبلوموف باعث شدن بخوام برم بخونم :دی دیگه کم کم باید رفت سراغش 
پاسخ:
وقتی یه کتاب قطور می‌بینی به خودت باید بگی فقط ده صفحه‌شو الان می‌خونم. بقیه‌ش باشه برا بعد. همین‌جوری ده صفحه ده صفحه به گول زدن خودت ادامه می‌دی تا تموم بشه! :دی
ابلوموف کتاب خوبیه. می‌ارزه آدم برا خوندنش بر تنبلیش غلبه کنه! :)
بحث قطرش نیست چون اصلا ندیدم کتابشو =)) نمیدونم چرا تنبلیم میشد 
پاسخ:
تعریف نوینی از تنبلی ارائه کردی به بشریت! :دی
یعس
پاسخ:
 :)

نگارش دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی