اقرأ...
امروز در خلال صحبت با دوستان بلاگرم توی رادیو، یه موضوع جالبی فکرمو درگیر خودش کرده بود. ما معمولاً برای حرفزدن دربارهٔ آدما از افعال متفاوتی بهره میبریم: میبینمش، میشناسمش، میشنوم صداشو، درکش میکنم، میفهممش و از این قبیل. اما ما بلاگرا یه فعلِ خیلی ویژه مخصوص خودمون داریم که جای دیگهای مشابهش پیدا نمیشه: «میخونمش». ممکنه براتون و برامون عادی شده باشه. مدام میگیم فلانی رو نمیخونم. فلانی رو خاموش میخونم. تا حالا فلانی رو نخوندهم. آسمون به زمین بیاد فلانی رو باید بخونم و ... . اما اگر بهش دقیق فکر کنیم، اگه روش کمی مکث و تأمل کنیم، معنای عمیقی پشتشه. خوندنِ یه نفر. خوندنِ یه کسی که از قضا افکار و عقایدش توی تعامل با بقیه ورز اومده و پخته شده. خوندن یه انسان که چون بلاگره، انگار حواسش بیشتر به انسان بودن خودش و بقیه هست. یهکم روش فکر کنین: خوندن و خونده شدن. موهبت بینظیری که وبلاگ بهمون داده... :)
+ دیدم خیلیا - و نه همه - دارن پستای آبکی و کلیشهای راجعبه عید مینویسن، گفتم یه تلنگری هم بزنم بهتون که لزوماً نمیخواد مناسبتی و همرنگ جماعتطور بنویسین. بلاگستانهها ناسلامتی! اینستاگرام که نیست. :دی
+ عیدتون مبارک. سال خوبی داشته باشین. :)