بدانیم وقتی میگوییم «دنیا» یعنی «من». ما دنیا را از دریچهٔ احساس و ادراک خود درمییابیم. ما همه چیز نیستیم. ما همه کس نیستیم. ما محدودیم. حتی اگر دنیا را نامحدود فرض نکنیم، حدود آن از حدود درک خودآگاهانهٔ ما بسیار فراتر است. ما همه چیز نیستیم. ما مرکز عالم نیستیم. ما در حقیقت هیچ نیستیم. ما تنها خیالی واقعی هستیم.
البته میشه اینجوری به قضیه نگاه کرد که حافظ قبول داره بازوش بیزوره، اما انقدر از دنیا و شر و شورش خستهست که شراب تلخ مردافکن میخواد تا قشنگ بیافکندش، بلکهم یک دم بیاسایه! مثل ماها که مسکن قوی میخوریم بتونیم بخوابیم... :دی