سورهٔ «زندگی من» آیات «بیست سالگی» تا «سی سالگی»
- بهنام خداوند بخشندهٔ مهربان
و چون او را نوبت «تصمیم» فرارسید، تعلل نمود (۲۰) و از پی ملعبت دوان شد (۲۱) و [تصمیم را] فروهشت، مبادا [او را] صدمهای دررسد (۲۲) و در این کار اصرار و افراط نمود، تا آنجا که زخمهای بازی بر جراحات تصمیمِ ناگرفته فزونی یافت (۲۳) [ولی] باز از تصمیم گریزان بود (۲۴) و این تعلل که در کار خویش رواداشت، نه از مشاهدت، که از مهابتی بود که مشاهدت بر جان وی داشت (۲۵) چه، آنچه دید پرمهابت نبود، [بل] آن تصویر که بر جان وی نقش بست، پرمهابت نمود (۲۶) و چه جای شگفتی، بسا آدمی سایهای جنبان بر دیوار بیند و توحش بر وی غالب آید (۲۷) که درندهای قصد او کرده، یا راهزنی بر جان و زر وی طمع دوخته (۲۸) حال آنکه سایه ازآنِ پاره کرباسیست که باد بر سر شاخهای بجنباند (۲۹) چنین بود حال وی و رقص پاره کرباسی بر نی، که او را بر وقوف و قعود واداشت (۳۰)
- راست گفت؟ خدا داند...
یه روز بازنشرش میکنم با اجازه تون