ناتما...
یکی از دلایلی که من عاشق گروه رادیو بلاگیها هستم اینه که چند وقت یکبار بحث کتاب و کتابخونی توش پیش میاد که برای من بهشخصه از جذابترین بخشای مکالماتمونه. نمیدونین چه موهبت بزرگیه صحبت با کسایی که کلی کتاب خوندهن. :)
چند وقت پیش توی گروه، بحث کتابایی شد که نصفه رهاشون کردیم. از اون موقع مغزم روی این موضوع قفل کرده و هر چند ساعت یه بار یه کتاب یادم میاد که نصفهکاره ولش کردم! مثل: من زندهام، صد سال تنهایی، بوف کور، ارباب حلقهها، شهر طلا و سرب، قلعهی حیوانات، خشم و هیاهو وَ وَ وَ. البته مسأله این نیست که این کتابا، خوب نبودن. (که خب بعضیاشون نبودن واقعاً!) مسأله اینه که هر سال داره به تعداد کتابای این لیست اضافه میشه! نمیدونم؛ شایدم تموم نکردن یه کتاب واقعاً عادت بدی نیست و من دارم سخت میگیرم...
حالا بیزحمت شماها چندتا کتاب رو که نصفه رها کردین - اگه دوست دارین - نام ببرین و بگین چرا تمومشون نکردین. اگرم راهکاری دارین که جلوی این اتفاق رو بگیره ممنون میشم در میون بذارین. :)
+ علاوه بر تعدد آمد و شد مهمونا و قانون مسخرهی «هر دیدی، بازدیدی داره» که زجر عیددیدنی رو دوبرابر میکرد و کنسل شدن شمال رفتن و چندتا عامل اذیتکنندهی دیگه؛ یکی از چیزایی که باعث شده بود از نوروز بدم بیاد این بود که تعداد ستارههای روشن وبلاگم در اکثر اوقات صفر، بعضی مواقع یک و بهندرت دوتا میشد. ممنون که فعالتر شدین. مرسی که هستین. :)
+ خلاقیت در عنوان پست موج میزنه! خخخخ