آنتایتلد
چهارشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۵۱ ق.ظ
احساسات باید اسم داشته باشند؛ هر چیزی باید اسم داشته باشد، تا شناختنی و باورکردنی شود.
اما مشکل اینجاست که وقتی از درون به درون نگاه میکنیم، فقط چیزهای مبهم و تاری را میبینیم که اسم ندارند.
اصلاً تعریف آدمِ تنها همین است: ابهامی خیره به ابهام...
اینجاست که یک نفر باید باشد. باید بیاید و از بیرون به تو نگاه کند و بگوید: چرا رنگت زرد است؟
و تازه تو میفهمی که آری اسمش همین است: زرد!
میگوید: چرا نگرانی؟
و میفهمی که: آری؛ آنچه هستم، «نگران» است.
میگوید: چرا دلتنگی میکنی؟
و حس میکنی: آری؛ این دلتنگیست که امانم را بریده...
میگوید: چرا مدام غمها را فرو میخوری؟
و اشک پیشدستی میکند و میفهمی: همین دو سه جمله لازم بوده تا سبک شوی.
درست همینجاست که یک نفر باید باشد...
۹۶/۰۸/۰۳