ساندویچان مغز

شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۵۵ ب.ظ

یک. سر کلاس می‌گم این جسمی که کشیدم پای تخته، «لوله»ست. بعد دانشجوئه اجازه گرفته می‌گه یعنی توش خالیه؟! :| یه لحظه اصن می‌خواستم برم کله‌شو بگیرم بکوبم لب تیزی دیوار! دو سال دیگه هم بهش نگی «مهندس» می‌خوردت!!

دو. یکی از دوستان بود که یه بار بهش گفتم میای بریم سلف برا ناهار؟ گفتش بذار برم ببینم ساعت ۱۲ کلاس ندارم یا آره!!! یعنی پاشو تا رباط صلیبی کرد تو حلقوم ادب فارسی! تا یه ربع زمینو گاز می‌گرفتیم از خنده. الان سر چارراه وای‌میسه. سربازه! :) یادش بخیر!

سه. رفته بودم آموزش دانشکده. دانشجوئه اومده شروع می‌کنه صحبت کردن؛ همه اوغ می‌زنن. دوستمون بهش گفت سیگار کشیدی؟ با لبخند بسیار گشاد، می‌گه از بوی دهنم فهمیدی؟!! می‌خواستم بگم پ ن پ از بو پات فهمیدیم... -_-

چار. من و دوستم، توی ماشین دوستم، جلوی نگهبانی؛ نگهبان دانشگاه به دوستم می‌گه شما نمی‌تونین با ماشین برین تو. بهش می‌گم من که مجوز تردد دارم. می‌گه شما که الان پشت فرمون نیستی! جامونو عوض کردیم من نشستم پشت فرمون رفتیم تو!!!

پنج. روز آخر کارآموزیم بود توی یه واحد صنعتی. رفته بودم نامه‌نگاری‌های آخرشو بکنم برای نمره. مسئولش می‌گه اسم و شماره دانشجوییت همراته بزنم تو نامه؟! خیلی دلم می‌خواست بگم نه، ببینم چه‌کار می‌کنه! منتها آچار لوله‌گیر بزرگ دم دستش بود، گفتم بله همراهمه! :|

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۰۹
دکتر سین
دکتر روحمو شاد کردی.خخخ
پاسخ:
روحت شاد، یادت گرامی! :|
خخخخخخخخخ
چهار حرف نداشت:)))
پاسخ:
اصن ی وضی ب خدا! :)
1و5:)))))))
ولی خب پیش میاد گاهی:|آدمیزاده دیگه:|
پاسخ:
:دی
کودوم یکی پیش میاد؟! اسم و شماره دانشجویی؟! خخخخ

نگارش دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی