بدانیم وقتی میگوییم «دنیا» یعنی «من». ما دنیا را از دریچهٔ احساس و ادراک خود درمییابیم. ما همه چیز نیستیم. ما همه کس نیستیم. ما محدودیم. حتی اگر دنیا را نامحدود فرض نکنیم، حدود آن از حدود درک خودآگاهانهٔ ما بسیار فراتر است. ما همه چیز نیستیم. ما مرکز عالم نیستیم. ما در حقیقت هیچ نیستیم. ما تنها خیالی واقعی هستیم.
روایت داریم که استاد خوش خط گلی است از گل های بهشت :d
مثلا :
یار دستنبو به دستم داد و دستم بو گرفت!
یا دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش!
دیگران را تلخ می آید شراب جور عشق
ما ز دست دوست می گیریم و شکر می شود...
پاسخ:
دستخط من کاملاً به حالم بستگی داره: اگه حالم خوب باشه، درشت مینویسم و خوشگل؛ اگه حالم بد باشه ریز مینویسم و زشت؛ اگرم معمولی باشم، متوسط مینویسم و متوسط!!
شعر با دست بلدم: یک دست جام باده و یک دست زلف یار / پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم؟!