challenge accepted
پس از وصول دعوتنامه، قبول کرده و نگاشتیم، چندان که در ذیل میخوانید...
*************
خب شذوع [شروع] میکنم [میکنم] چالش رو با توکل به ذات احدیت[!]
حخ [خیابون]
حیلی سردهو [خیلی سرده] مثل ز ارم میلذزم [مثل بز دارم میلرزم]
خیابون
الان نزدیک تاکسیم[.] تو تاکسی بنویسم قبوله؟
[دو سه خط آتی توی تاکسی نوشته شده! :دی]
چون جایی که از تاکسی پیاده میشم [میشم] به خونه نزدیکه[،] قاعدتا [قاعدتاً] باید دورتر پیاده شم تا بتونم به اندازه ی [اندازهی] مکفی بنویسم.
فعلا [فعلاً] باید وایسین تا برسم.
خب پیاده شدم. شونصد کیلومتر تا خونه راهه تو این سرما [...]
آخه آدم تو این سذما [سرما] با خدش [خودش] از این کزا [کارا] میکهن [میکنه]؟
راتش [راستش] یه بار همین مسیر رو با داداشم قدم ردیم [زدیم] و خل خل بازی [خلخلبازی] دعآوردیم [درآوردیم] و صدامون [صدامونو] ضبط کردیم[.] هر وقت دلن [دلم] تنگ میشه [میشه] براش[،] اونو گوش میدم [میدم]. الانم خیلی دلم هواشو کرده. گویا شدیدا [شدیداً] سرما خورده. خیلی
[در اینجا ظرفیت یادداشتی که داشتم مینوشتم تموم شد! بقیهش رو رفتم یادداشت بعدی...]
نگرانشم[.]
میدونین [میدونین] به چی خارم [دارم] فکر میکنم [میکنم]؟ به این که چه قدر تایپ کردن با گؤشی ای [گوشیای] که نیم فاصله ش [نیمفاصلهش] معلوم نیست کشاست [کجاست] رواعصاب و روأنه [روانه،] اونم برای منی که خره ی [خورهی] ویرایش و اشکال نگارشی نداشتنم[.]
دتام [دستام] یخ زد. توک پنجلام [پنجولام] فریز شده عسما [رسماً!]
خیاپون [خیابون]
اون دوسپانی [دوستانی] که این چالش رو راه انداختن[،] به روح و عوالم پس اغ [از] مرگ اعتقاد دارن؟
حرفم نمیاد دیگه[!]
:|
چه قد [چهقد] راه [اینتر اشتباه خورده اینجا!!]
طولانی شد! قبلنم همین قد بود؟
حخیابون [خیابون]
یه ماشین داره برام بوق میزنه [میزنه.] وایسین سرمو بگیرم بالا ببینم کیه[؟!]
تاکسی بد [بود]! :دی
خج تذاکسی [فیالواقع یادم نمیاد چی میخواستم بنویسم!!!! شواهد نشون میدن گویا راجعبه تاکسی هست! :|]
[اینجا دوستم رو تو پیادهرو دیدم و چند دقیهای باهاش حرف زدم...]
خب دیکه [دیگه] رسیدم[.] من کلامم [کلاهمم] بیفتو [بیفته] تو این چالش[،] دیگه برنمیگرد [برنمیگردم! :دی]
خدافظی
*************