کائنات! کمی شل کن برادر!!
نمیدانیم روی چه حسابی همیشه ما اگر در جمعی بگوییم میخواهیم در آیندهی نزدیک فلان حرکت را بزنیم و یا فلان فعل را به منصهی ظهور برسانیم، نیروهای کائنات دست در دست یکدیگر مینهند تا دماغ ما را در جلوی جمع مذکور بسوزانند! فیالمثل همین پستهای قبلی که در وبلاگ نهادیم و به تمامی یاران این بشارت بدادیم که ما دیگر ز دست مشغلههای کذایی خلاص گشتهایم و زین پس چون سابق خواهیم نگاشت و دوستان جملگی زین مژده فریادها سر دادند و وقت بر همه خوش گشت! (اعتماد به حلقم در نفس یاران!) از همان دمی که بر تکمهی «ذخیره و انتشار» کلیک نمودیم، ابر و باد و مه و خورشید و فلک و سایرین چونان اوضاع را در هم پیچاندند که آدم کف میکند و دهانش ز فرط «بابا بیخیال!» چونان دهان اسب آبی وا میماند و چشمانش از بادام به گردو مبدل میشود.
+ با این حساب زین پس لب دریا که قصد کردیم برویم، آفتابهمان را هم بایستی که ببریم. اما دردا و فغانا و وافریادا که بلاشک آفتابه سوراخ میشود و دل کائنات مجدد خنک میگردد! -_-