دکتر کوچکخان جنگلی :دی
میریم که داشته باشیم اولین کلاس سال ۹۵ رو! ساعت دو باید برم دانشگاه. برای دانشجوهام یه سورپریز دارم: میخوام با یه شکل هپلی برم سر کلاس ببینم چی میشه! :دی
از چند روز مونده به سال تحویل تا حالا ریشامو نزدم! بهجز سال هشتاد و نه - اگه اشتباه نکنم - که بهخاطر فوت پدربزرگم (باباجی؛ بابای بابام) ریشامو چهل روز نزدم (!) دیگه سابقه نداشته اینقدر هپلی بشم!
روز سیزدهبهدر وقتی برگشتیم، از تمام اعضای خانواده پرسیدم ریشامو نزنم بهتر نیست؟! (من همیشه ریشامو هر دو سه روز یه بار میزنم) واکنشها برام تا حدودی عجیب بود:
بابا: برو بزن. از ته! خوشگل میشی! (توقع داشتم بگه نزن! اساساً با زدن صورت مشکل داره!)
مامان: هر جوری باشی خوشگلی! (البته این مورد دور از انتظار هم نبود خیلی! :دی)
آبجی: عه! تا حالا اینشکلی ندیده بودمت! بذار باشه خوبه! (توجهت تو حلقم آبجی!)
داداش: بزار باشه! (تحت تأثیر بابام میگفت. اما خبر نداشت بابام خودش گفته که بزنم! :دی)
حالا دارم با فرمت میرزا کوچکخان جنگلی میرم سر کلاس ببینم چی میشه!!