کبوتر؛ برداشت یک عنصر معلومالحال مجهولالهویه
آسمون داره شدیداً بغضشو خالی و آدم رو حالی به حالی میکنه.
در این شرایط، که کوچهها رنگ زمستون و شیشهها بخار و بارون رو دارن میگیرن، آدما چتراشونو وا کرده و گریهی ابرو تماشا میکنن؛ چرا که نمیخوان مثل درختا تر، از دل قطرهها باخبر، بیهوا خیس آب و زیر بارون مونده و خراب بشن.
سؤالی که در این شرایط پیش میاد اینه که تو چرا چترتو بستی کبوتر؟! و چرا زیر بارونا نشستی کبوتر؟ الان خوب شد رفتی و سنگا بالت رو شکستن و وقتی اومدی هیچ کس حالتو نپرسید؟!
در همچین شرایط نابهسامانی، بعضیا دشمن خونی و بعضی دیگر غول بیابونی شدن! و بعضیا هم براشون سؤال پیش میاد که کدام یک باران، کدام یک بوی نم و کدام یک شرشر باران است؟
ای کبوتر! دیدی که آسمان بر سر ما خراب شده و غصه وصلهی تن ما گردید؟ حالا من و تو هر دو در سایه مینشینیم و خوابای ابری میبینیم!
اگه نظر منو بخوای میگم این قدر خون جیگر نخور برات خوب نیس. با عصا هم که نمیتونی پرواز کنی! بیا بذارش اینجا!
+ اراجیفه؟! نه! فقط متن آهنگ کبوتر فریدون خان آسراییه. این یکی از سرگرمیای ذهن مریض منه: بازنویسی متون به زبون خودم! :))
+ عجب بارون قشنگی داره میاد اینجا! :)