آسمون داره شدیداً بغضشو خالی و آدم رو حالی به حالی میکنه.

در این شرایط، که کوچهها رنگ زمستون و شیشهها بخار و بارون رو دارن میگیرن، آدما چتراشونو وا کرده و گریهی ابرو تماشا میکنن؛ چرا که نمیخوان مثل درختا تر، از دل قطرهها باخبر، بیهوا خیس آب و زیر بارون مونده و خراب بشن.

سؤالی که در این شرایط پیش میاد اینه که تو چرا چترتو بستی کبوتر؟! و چرا زیر بارونا نشستی کبوتر؟ الان خوب شد رفتی و سنگا بالت رو شکستن و وقتی اومدی هیچ کس حالتو نپرسید؟!

در همچین شرایط نابهسامانی، بعضیا دشمن خونی و بعضی دیگر غول بیابونی شدن! و بعضیا هم براشون سؤال پیش میاد که کدام یک باران، کدام یک بوی نم و کدام یک شرشر باران است؟

ای کبوتر! دیدی که آسمان بر سر ما خراب شده و غصه وصلهی تن ما گردید؟ حالا من و تو هر دو در سایه مینشینیم و خوابای ابری میبینیم!

اگه نظر منو بخوای میگم این قدر خون جیگر نخور برات خوب نیس. با عصا هم که نمیتونی پرواز کنی! بیا بذارش اینجا!

+ اراجیفه؟! نه! فقط متن آهنگ کبوتر فریدون خان آسراییه. این یکی از سرگرمیای ذهن مریض منه: بازنویسی متون به زبون خودم! :))

+ عجب بارون قشنگی داره میاد اینجا! :)

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۱۰
دکتر سین
۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۲۲ شـاهـ پـَری
یادمه یه بار منم همچین کاری کردم.یعنی یه ترانه آهنگ و بازنویسی کردم به نثر! :) ولی بعدش که خوندم مثل الان خیلی خندیدم :))))
پاسخ:
مبافقم، خیلی حال میده! :دی

کاش فرازهایی از اثر فاخر ادبی مذکور را می‎نگاشتی تا یاران محظوظ گردند! :)

خیلی کار باحالیه

مدیونین اگه فکر کنین میخوام هزارمین کامنت مال خودم بشه:دی
پاسخ:
خخخخخ
اهم اهم 8)
پاسخ:
بیا شمعا رو فوت کن، که شونصد هزار کامنت دیگه هم زنده باشی! :)
اتفاقا خیلی قشنگ بود...:-) 
پاسخ:
سپاس! :)
همش داشتم فکر میکردم چی شده؟!
هی نمیفهمیدم چی شده!
تا آخرش فهمیدم چی شده!
آهنگ رو نشنیدم برا همینم نمی فهمم چی شده گمونم.
:))

پاسخ:

اول باید آخرشو می‎خوندی،

شما اول اولشو خوندی،

آخرشو آخر خوندی،

اینه که نشد که بشه! :دی

حالا من زمانای خیلی قدیم مشابه همین کارو با متن خود شعر می‌کردم؛ مثلاً می‌نوشتم: «اگه یه روزی نوم تو تو گوش من صدا کنه» عشق می‌کنم و خیلی خوبه و اینا!
تحریکم کردی بعد از مدت‌ها دوباره همچین حرکتی رو بزنم :D
پاسخ:
با شناختی که از قلمت پیدا کردم، خصوصاً اون لحن قجری نمکینت، ندید می‎گم نتیجه‎ش خیلی باحال خواهد بود! :)

بی‎صبرانه منتظر درفشانی کیبورد آن جناب مستطاب اینجا نشستیم؛ هیچ‎جا نمی‎ریم همین‎جا هستیم! :دی

:-)
پاسخ:
:)
۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۳۹ S҉A҉H҉A҉R҉ ....
:)))
پاسخ:
:)))
آقا گل:)))
پاسخ:
یه دونه باشه! :)
۱۱ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۴۸ نفس نقره ای
اینجا هم بارونیه! ولی از اون بارون دل گرفته ها
پاسخ:
بارون با بارون توفیر نداره. این حال دل ماست که بهش رنگ میده!

اوووووووفففف! عجب جمله‎ی سنگینی متصاعد کردم! خخخخخ

نگارش دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی