عشقولانگی از نوع پدرانه :)
در بین فامیل و دوستان بر کسی پوشیده نیست که جناب آقای پدر تا چه حد عاشق بچه، خصوصاً بچههای کوچولو موچولو هست. ازطرفی اخیراً یک عضو غیردائم (!) به خانوادهی ما اضافه شده: آقای آقا عرفان، ملقب به کچل! :) عرفان پسر همسایهمونه که مادرش بعضی روزا میاره میذاردش خونهی ما تا یکی دو ساعت به کاراش برسه.
نشاط و عشقی که این بچه با خودش به خونهی ما میاره یه بحثه، حقایقی که با اومدن خودش به این خونه بر ما آشکار کرده یه بحث دیگه! بابای ما علقهی خاصی به این بچه پیدا کرده و به گفتهی مامان، رفتار و حرکات و سکنات و قیافهش خیلی اونا رو یاد بچگیای من میندازه. برای همین هم جناب پدر حرکاتی روی کودک پیاده میکنن که گویا مشابهش رو روی بچههای خودش پیاده میکرده. :)
از جملهی این حرکات میشه به پرت کردن کودک تا ارتفاع چهار متری و گرفتن کودک، نیم متر مانده به زمین، چرخاندن کودک با دوری بالغ بر هزار آر پی ام و فرو کردن بینی در شکم کودک و لرزاندن بینی به منظور خنداندن وی اشاره نمود! :)))
به بابا که میگم نکن، بچه اذیت میشه؛ میگه این حرکات قبلاً امتحان شده و مشکلی پیش نیومده. و بعد از کمی مکث، اضافه میکنه: حداقل تا الان که به نظر میرسه مشکلی بهوجود نیومده باشه! خخخخخ
+ خدا رو شکر که حداقل زندهایم! :))