یک تیر و چار نشان
يكشنبه, ۶ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۰۷ ب.ظ
من، مامان و داداشم، با همین ترتیب، جلوی آینه؛ داداشم با حولهی حموم! هر سهتا تو آینه به هم نگاه میکنیم، با هم صحبت میکنیم.
مامان: کار خدا! این داداشت موهاش به من رفته، ولی ریشاش به بابات رفته!
من: این هیچیش به آدمیزاد نرفته!!!
سهتایی با هم با چشای گرد چند لحظه تو آیینه نگاه میکنیم. بعد من با سرعت تمام در افق محو میشم!
+ حرفو اول مزهمزه کنین! :|
+ با یه جمله، داداشم، مامان، بابا و از همه بدتر و شدیدتر خودم رو زدم ترکوندم!!! الان تحت تعقیبم! علیالحساب تحریم شدم؛ قراره یه قطعنامه هم علیه من تصویب بشه! :||
۹۴/۱۰/۰۶