طولانیست؛ اگر دل و دماغ خواندن دارید به ادامهی مطلب بروید... :)
یکم. بیاین فرض کنیم شما(ی نوعی) آدم معتقدی هستین. تصور کنین برای نماز خوندن رفتید مسجد. وقتی وارد میشید میبینین که یه گربه اومده توی مسجد و زایمان کرده و همهجا رو بهمعنای واقعی کلمه به گند کشیده. چی کارش میکنید؟!
دوم. بیاین فرض کنیم شما(ی نوعی) آدم متدینی هستین. تصور کنین یک ظرف آب - و فقط یک ظرف آب - برای وضو گرفتن دارین. همین که میخواین شروع کنین به وضو گرفتن، یه گربهی تشنه میاد کنارتون میشینه. بهش آب میدین یا نه؟! و اگر اون گربه به آب وضوی شما دهن بزنه، تکلیف چیه؟! لابد تیمم میکنید؛ نه؟
سوم. بیاین فرض کنیم شما(ی نوعی) آدم نوعدوستی هستین. یعنی هر جا انسانی رو در مخمصه میبینید، شتابان و با تمام توان به کمکش میرین. مثلاً اگه یه بچهی فقیر رو ببینین که تو زمستون وسط خیابون داره از سرما به خودش میلرزه، حتماً کاپشن یا پالتوتون رو از تن در میارین و بهش میدین و حتی شاید ببرینش خونه و با سوپ داغ ازش پذیرایی کنین. حالا تصور کنین اون بچهی فقیر، یه بچه گربه باشه. چی کار میکنین؟! به اونم کمک میکنین؟ یا این که یه «حیوون» ارزش وقت گذاشتن رو نداره؟!
چهارم. بیاین فرض کنیم شما(ی نوعی) آدم دلرحمی هستین. وقتی یه آدم مظلوم رو میبینین، مثلاً وقتی میبینین که بوداییها مسلمونا رو چهطور میکشن و میسوزونن، [به حق] خیلی متأثر میشید. حالا فرض کنید بهجای آدمیزاد، با یه گربه همونطور ددمنشانه رفتار بشه و شکنجهش بدن. هنوز هم دل شما میلرزه یا نه؟!
*****
یکم. روایت داریم که همین اتفاق در زمان پیامبر (ص) هم رخ داد. اصحاب خواستن گربه و بچهش رو از مسجد بندازن بیرون و مسجد رو تمیز کنن. پیامبر (ص) نه تنها اونها رو از این کار منع کرد؛ بلکه چند نفر رو هم مأمور رسیدگی به اونها و تأمین نیازهاشون کرد.
دوم. حضرت علی (ع) روایت میکنه که: یک روز پیامبر (ص) خواست در چنین شرایطی وضو بگیره. وقتی گربه رو دید ظرفش رو کج کرد تا گربه از آب بخوره و سیراب بشه. گربه که رفت، پیامبر با باقی موندهی اون آب وضوش رو گرفت.
سوم. این مورد رو خلاصه نمیکنم. کپی، پیست:
شخصی، یکی از نیکان را که از دنیا رفته بود، در خواب دید و از او احوالپرسی کرد. گفت: وقتی مرا در برابر عدل پروردگار قرار دادند به من خطاب شد: آیا میدانی چه باعث شد که تو را آمرزیدم؟ گفتم: برای عمل صالح! خطاب شد: نه. گفتم: برای اخلاص من! خطاب شد: نه. هر چه گفتم، جواب منفی بود. عرض کردم: خدای من! پس چه چیز موجب آمرزش من شد؟ خطاب رسید: آیا به یاد داری روزی در یکی از کوچه های بغداد عبور می کردی و دیدی که سرمای شدید، گربهی کوچکی را ناتوان کرده و او به دیوارها پناهنده شده است؛ پس به او مهربانی کردی و او را به خانه آوردی و از سرما حفظ کردی؟ گفتم: به یاد دارم. خطاب شد: چون به آن گربه مهربانی کردی، مشمول رحمت خداوند شدی.
چهارم. از پیامبر (ص) نقل شده که: در شب معراج بر آتش دوزخ گذر کردم. زنی را در حال عذاب دیدم. از علت عذاب او پرسیدم. گفته شد این زن گربهای را بسته بود و به او آب و غذا نمیداد. حتی اجازهی استفاده از خش و خاشاک زمین رو هم به این حیوون زبون بسته نمیداده تا جایی که گربه به هلاکت رسید. خدا هم برای این عملش تا ابد در جهنم نگهش میداره.
+ گاندی میگه: میزان عظمت و فضائل یک ملت رو میشه در طرز رفتار و برخورد اونها با حیوونا سنجید...
+ برای این لیست میشه پنجم، ششم، هفتم و ... رو هم نوشت. میشه گفت فرض کنیم شما(ی نوعی) آدم تمیز و پاکیزهای هستین، شما(ی نوعی) آدم صبوری هستین، شما(ی نوعی) آدم متشخصی هستی و ... اما همین مقدار برای تلنگر و تنبه به نظرم کفایت میکنه. در خانه اگر کس است، یک حرف بس است...
+ بر خلاف روند معمول، نگارش دیدگاهها بسته است!!
تو پست قبل از این گفتم که بچه گربههه سر و کلهش تو زندگی من پیداش شده و نمیدونستم چه کار کنم. بنابراین تصمیم گرفتم به مرجع تقلیدم، یعنی گوگل (دامت برکاته) رجوع کنم.
آیا میدانستید که در ایران انجمنی به نام انجمن حمایت از گربههای بیسرپرست وجود دارد؟! نه خب! چرا باید میدونستین؟! اما بدونین. ممکنه یه روزی مسألهای که برای من پیش اومد برای شما هم پیش بیاد.
این انجمن در واقع مجموعهای از تالارهای گفتوگو هستش که در زمینههای مختلف راجع به گربهها (از جمله گربههای خیابونی) مطالب مفیدی داره. مطالبی مثل معرفی پناهگاههای گربهها (که متأسفانه تو شاهرود یه دونه هم وجود نداره!!)، معرفی انواع گربهها و اطلاعاتی در مورد اصول تغذیه، بهداشت، رفتارشناسی و غیرهی (!) گربهها و از همه کاربردیتر، برای من حداقل، بخش واگذاری گربهها. توی این بخش آخریه میتونین گربههایی که پیدا میکنین رو به داوطلبای دلسوز و کاربلدی بسپرین تا ازشون نگهداری کنن. با خیال راحت! خیلی شیک و خیلی مجلسی! :دی
البته علیالحساب من برای واگذاریش اقدامی نکردم. تازه قلقاش داره دستم میاد! اگه بدونین چهقدر حرکاتش بامزهست! اصن یه وضی!! ^_^
+ اسم بذارم براش؟!! :|
+ انقدری که من تو این دو سه روز مطلب راجعبه گربه سرچ کردم و یاد گرفتم، الان میتونم گربهداری (یه چیزیه مثل گاوداری) راه بندازم! :دی
دیشب یه بچه گربه پیدا کردم؛ البته درستترش اینه که بگم اون منو پیدا کرد. حدودای ساعت 12 شب بود که اومد دم پنجره و بنا کرد به میو میو کردن، اونم یه سره و بدون توقف. وقتی میگم یه سره، واقعاً منظورم یه سرهستا! هر کاری کردم نه ساکت شد، نه رفت. فکر کنم دنبال مادرش میگشت.
خلاصه دیشب با هزار مکافات بردمش ته انباری که پر از خرت و پرته و یه کاسه شیر هم براش گذاشتم که با ولع تمام خورد و ساکت شد. حسابی گرسنهش بود!
امروز بعد از ظهر بعد از قیلوله، قبل از اینکه بیام آموزشگاه، رفتم ببینم هنوز هست یا نه. از شما چه پنهون، ته دلم خدا خدا میکردم رفته باشه. اون وقت میتونستم به خودم امیدواری بدم که مادرش اومده و بردتش. اما وقتی در رو باز کردم، هنوز اونجا بود و میو میو میکرد. کاسهای که دیشب براش شیر ریخته بودم رو مجدداً پر کردم و اونم شروع کرد به خوردن.
در حالت عادی یه بچه گربه با اون چشاش و حرکاتش دل آدم رو میبره! دیگه چه برسه به این که شیر هم بخوره جلوتون! خخخخ موقع شیر خوردن نمکش دوصد چندان میشه. باید باشین و ببینین تا بفهمین چی میگم! ^_^
الان من موندم و یه بچه گربه که اصلاً نمیدونم باید چه کارش کنم؟ از یه طرف حس دلسوزی و ترحمم رو بهشدت برانگیخته و دلم نمیاد از خودم برونمش، چون احتمال میدم از گرسنگی تلف بشه یا چه میدونم سگی چیزی بخوردش! از طرفی هم میترسم به من عادت کنه و از مسیر درست زندگیش بهعنوان یه گربهی معمولی فاصله بگیره و برای رفع نیازاش به من وابسته بشه. از طرف سوم(!)، مامان من بهشدت با گربه مشکل داره و مطمئنم وقتی دیر یا زود تو خونه ببیندش، میندازش بیرون. در واقع یه جورایی الان قاچاقی تو خونهست! :دی
هر چی فکر کردم عقلم به جایی قد نداد. لطفاً اگه میدونین دقیقاً باید باهاش چه کار کنم، راهنماییم کنین. ممنونم.
نوستالژی، فقط روپولی و راز جنگل... ^_^
+ کیا بازی کردن؟ :)
نمونهای از تعطیلات تابستان خود را چگونه گذراندیده این پست! [:دی] بعد از مدتها گفتم یه پست «وایتبردی» بذارم. :))
+ شعر از استاد از محمد علی بهمنیه که زندهیاد ناصر عبداللهی هم خونده بودتش... [بیشتر]