۱۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

هفتم مردادی که گذشت مسابقاتی در شاهرود برگزار شد تحت عنوان:

که بنده هم داور یکی از بخش‌ها بودم! (تف تو ریا! :دی)

هیأت برگزارکننده‌ی مسابقات برای تقدیر از داوران و دست‌اندرکاران، علاوه بر لوح تقدیر و مقداری سوغاتی، لطف کردن یک عدد منوپاد و یه عدد ماگ به ماها اهدا نمودند که تازه همین دیروز به دستمون رسید!

منوپادش رو که داداشم رو هوا ازم زد! اما این ماگه خیلی باحاله! این قدر دوستش دارم که از صبح شصت و شیش لیتر انواع نوشیدنی (مجاز و حلال!) درونش نوشیدم! شدم عینهو بشکه! :دی

+ کلیه‌ها و مثانه‌م تحصن کردن یک‌صدا دارن می‌گن: بی‌جنبه! حیا کن! اون لیوان پارچ‌نما رو رها کن! :دی

۱۸ دیدگاه موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۳۱
دکتر سین

یکی از خاطراتی که وقتی یادش میوفتم تا حد مرگ خجالت می‌کشم اینه که یه بار بعد از یه مکالمه‌ی طولانی با دکتر گ. برگشت بهم گفت که: خب کاری نداری؟ منم نه گذاشتم و نه ورداشتم، گفتم: نه؛ امری نیست! :|

دلم می‌خواست زمین دهن وا کنه برم ته حلق زمین! اما خب امکانش نبود؛ چون طبقه‌ی سوم دانشکده بودیم؛ ساختمون به فنا می‌رفت اون‌جوری! :|

۱۲ دیدگاه موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۲۶
دکتر سین

«اینجا می‌نویسم»، یک ساله شد! :)

۲۰ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۵۴
دکتر سین

- تو برو سر کوچه مراقب باش کسی نیاد!

- مطمئنی کمک نمی‌خوای؟

- آره! برو.

- باشه.

.

.

.

- ببین!

- چیه؟ چرا هنوز نرفتی پس؟

- این کوچه دو تا سر داره! برم سر کودوم یکی سرش وایسم؟

- نابغه! اینجا یه طرفه‌ست! کسی بخواد بیاد از این ور میاد! برو این ور وایسا!

- باشه.

.

.

.

- ببین!

- اَاَه! چیه؟!

- اگه کسی اومد چی کار کنم؟

- جلوشو بگیر نیاد خب! ... نه نه! تابلو می‌شیم. بهم علامت بده!

- علامت؟

- آره. سوت بزن! بلدی؟

- آره!

- خیله خب. برو!

- باشه!

.

.

.

- ببین!

- می‌ذاری کارمو بکنم یا نه؟ چه‌ته؟!

- از اون ور یه طرفه کسی بیاد خلافه. نه؟

- آره!

- پلیس چی؟ پلیسم یه طرفه بیاد خلافه؟!

- :| نه! پلیس که خلاف نمی‌کنه احمق!

- خب پس من چرا این سر کوچه وایسادم؟ پلیس اگه بخواد بیاد غافلگیرمون کنه از اون ور میاد دیگه. نه؟

- ببین! جون مادرت فقط بذار من این در کوفتی رو باز کنم بریم! صب شد! اصن هر طرف که می‌خوای وایسا!

- باشه!

.

.

.

- ببین!

- دیوونه‌م کردی! چیه بابا!

- پلیس می‌دونه ما اینجاییم؟

- نه! آخه از کجا باید بدونه دیوونه!

- پس چه جوری می‌خواد ما رو غافلگیر کنه؟

- مگه پلیس می‌خواد ما رو غافلگیر کنه؟

- نمی‌دونم!

- :| تا مث پیاز با مشت نزدم تو فرق سرت برو از جلو چشمم!

- باشه!

.

.

.

- ببین!

- ببین و مرگ! ببین و حناق! ببین و مرض! چه مرگته؟

- اگه یکی ما رو دیده باشه بعد به پلیس خبر بده، اون وخت پلیس ما رو غافلگیر می‌کنه دیگه. نه؟

- مگه کسی ما رو دیده؟

- نمی‌دونم!

- :| ببین! یا می‌ری یا همین پیچ‌گوشتی رو می‌کنم تو ... لا اله الا الله! می‌کنم تو گوشِتا!!

- باشه!

.

.

.

- ببین!

- تو ببین!

- هان؟

- اصن تو هیچ کاری نکن! فقط بذار من کارمو کنم. هر جا دوست داری وایسا. هر کارم دوست داری بکن. فقط دم پر من نیا که یا یه بلایی سر تو میارم یا سر خودم! برو باریک الله!

- مطمئنی؟

- آره!

- ینی علامتم ندم؟

- نه!

- پلیس اومد چی؟

- آقا اصن پلیس اومد راهنماییش کن اینجا من خودم می‌دونم چی بگم!

- باشه!


---------


+ خب! بعد چی شد؟!

+ هیچی دیگه! گشت پلیس اومد. اونم آوردش بالاسر من! مرتیکه‌ی خر!

+ چن سال برات بریدن؟

+ برا من دو سال و نیم.

+ اون چی؟

+ آزاد شد! ینی آزادش کردن! به خاطر همکاری با پلیس!!

۱۱ دیدگاه موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۱۶
دکتر سین