من و اخوی و پرواذ

پنجشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۴۵ ق.ظ

جناب مستطاب، برادر جانِ جان، دیشب ز سرای دانش به منزل رجعت کرده و موجبات سرور و فرح در قلب اعضا - و حتی جوارحِ - خانواده را فراهم نمود. لدالورود به خفتان وی آویخته و ماچ و بوس بر وی نثاراندیم چندان که صورت و ریش و پشم وی لیچ افتاد! و چون جهاز اشترانش را بر زمین نهاد، بگفتیم چه برایمان آورده‌ای داداچ؟ بگفت این را! و کتابی بنهاد جلویمان! و بر جلد کتاب که تفقد نمودیم، معلوممان گشت نویسنده املا را با تک‌ماده پاس بنموده است: پرواذ؛ و چون بر پشت جلد و دُرونش نیک نگریستیم، بدانستیم که چیزی است در مایه‌های هری پاتر و این‌ها! برادر مذکور را بگفتیم خوب در سیمای ما - خاصه نواحی فوقانی لب‌ها - بنگر! حجم سیبیل ما در این کتاب می‌بگنجد آیا!! این را خودم بخوانم یا بدهم پسر نداشته‌ام؟! بگفت فروشنده گفت همگان خوانند! چون باز بر کتاب غوری چند نمودیم بازگفتیم: این که جلد دویم از هفت است! بگفت داستان‌ها پیوسته اما گسسته‌اند. فی‌الحال فیوز مغزمان بسوخت! باز قدری تورق نموده و بگفتیم: در فروشگاه سایر کتب را نیز زیارت بنمودی؟ بگفت: آری! میان این کتاب و صد سال تنهایی مردد مانده بودیم. ولکن آخرالامر پرواذ را تحفه آوردیم! گفتیم کمی مطالعه کن و این قدر خر نزن که معدل بیست را با تو در قبر نگذارند!! دو عدد کتاب بخوان که حداقل بدانی میان چه و چه مردد بمانی!! فی‌الحال برجک وی بر کف هال کتلت و لب و لوچه‌اش آویخته گشت! چون معلوممان شد که ضدحال بر عمق روح وی نفوذ کرده است، مخچه‌یمان پیغام mission complete را ساطع نموده و خرکیف گشتیم! عرضه داشتیم یاد ما در نظر یار مهم بوده که بوده! وی چکی بر گوش ما نهاد و با لبخندی گشاده عرضه داشت عوضی! دلمان برایتان مورچه گشته است. همین استنتاق بی‌شعورمآبانه‌ات را نیر دل‌تنگ بودیم! ما نیز لگدی بر پک و پهلوی وی ول نموده و فرمودیم عوضی خودت هستی! دل ما که کله‌ی مورچه گشته؛ بیا بغلم بازم! و اوقات بر همگان خوش گشت!!

  --------------------------

+ کسی پرواذ را خوانده است؟ چگونه کتابی است؟! ارزش خواندن را دارد؟

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۲۷
دکتر سین
:)))فک کنم داداشتون دانشجوی شهر دیگه ایه..چقدر بامحبت..اصلا قشنگیش به همینه:دی
خیر نخواندیم..بخوانید.بعد نظرتان را در سپارش نامه بگویید:دی
پاسخ:
درست فکر می‌کنین! :)
گویا کودکانه هستش!!!! ولی خب شایدم خوندمش!! :|
نازی 😍
پاسخ:
چی نازی؟ چک یا لگد؟! :دی
۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۱:۱۱ منتظر اتفاقات خوب
:))این پست را خیلی دوست.
هدیه رو رد نکنید و بخونیدش.
پاسخ:
نظر لطفتونه! :)
رد که نمی‌کنم. مفت باشه، کوفت باشه! :))))
من افصونش رو دیدم،تورق کردم حال نکردم خیلی. ولی نخوندم خب!
نوجوانانه ولی:| کودک حتی:|
پاسخ:
ممنون بابت اطلاع‌رسانی! :)
اول که شدید منتظر نمایشگاه کتابم.. یه یه هفته دیگه میاد!!
دوم یاد نمایشگاه پارسال افتادم... یه کتابی رو مجبور شدم تو رودوایسی بخرم، دقیقا وضعیتش همین طوری بود! یه کتاب فانتزی طور که جلد نمیدونم چندمشه از سری چندم!!! دقیقا فروشنده به منم گفت اینا پیوسته ان اما گسسته ان!!!! آخه من اصلا اهل این نوع کتابا نیستم! هنوزم نخوندمش! خلاصه اینکه هر جایی فروشنده گفت بفرمایید در خدمت باشیم، در برید که وگرنه سر آدم رو گرم میکنن و کلی توضیح میدن که آخرش واقعا مجبور میشی ازشون خرید کنی!
پاسخ:
به هم برسین ایشالا! شما و نمایشگاه رو عرض می‌کنم... :))
من کتاب نمی‌خرم! همه رو از کتابخونه و یا دوستان امانت می‌گیرم! :دی
:))
نه پس اون گونی نمک کار خودشو کرد :دی

خوش برگشتند اخوی...
پاسخ:
:دی
سلامت باشی! :)
۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۶:۵۰ هانیه شالباف
کتک‌کاری‌های شما و اخوی مستدام :))
پاسخ:
الهی آمین! :)))
۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۹:۳۷ الف_لام _ناز :)
این دانشجو های خوابگاهی رو قدرشونو بدونین ! ^_^
نه چون خودمم جزوشونم ها !
چون خودمم جزوشونم!:دی

.
اولش خواستم نخونم پست رو ! یاد متن های دوره ماقبل تاریخ انداخت !

از آخر خوندم و خخخخ !
پاسخ:
قدر چی‌شون رو؟ :دی
ما قبل تاریخ اصلاً خط اختراع نشده بود، چه برسه به متن!! :))
و خخخخخ؟! :دی
«از آخر» یعنی «در پایان»؟ یا یعنی «از پایان»؟ یعنی از ته به سر خوندی متنو؟! O_o
یه سرچ در لغت نامه دهخدا کردم دیدم که پرواذ به نشیمن گاه ، یعنی جایی که پرندگان در آنجا فرود می آیند یا می نشینند گفته می شه و جسارتا با اون پرواز اندکی فرق فوکوله :)))

شادیهایتان با دوام :)
پاسخ:
نمی‌دونم! شاید! من عنوان انگلیسیشو که دیدم، به نظرم رسید شاید نویسنده تعمداً اسما رو با غلط املایی می‌نویسه. جلد یکش magykـه، دوش flyteـه، سه‌ش physikـه و ... .
متقابلاً شادی‌های شما نیز هم! :)
۲۷ آبان ۹۵ ، ۲۳:۰۶ نفس نقره ای
گاهی سیبیل دارها نیز در رده سنی الف و ب میگنجند دکتر :))))) بخون :دی ولی خو بیچاره گابریل گارسیا :))))
پاسخ:
:دی
البته من از صد سال تنهایی هم خیلی خوشم نیومد!! :|
۲۸ آبان ۹۵ ، ۰۰:۰۸ گمـــــــشده :)
من تا حالا اسمش هم نشنیدم
:|
پاسخ:
منم تا دیروز نشنیده بودم!!
خیلی قشنگ نوشتید انصافا :)
تو این بی حوصلگی لذت بردم از خوندنش :)
نخوندمش متاسفانه. 
پاسخ:
[:دی تا بنا گوش]!
هیشکی اصن در عالم وجود تا قبل از این انگار تره هم خورد نکرده برای این کتابه! خخخ
۲۹ آبان ۹۵ ، ۱۹:۱۳ الف_لام _ناز :)
قدر همه چی شونو !
اصلا عصاره بودنشو بگیرین بزارین یه گوشه وقتی نیستن استفاده کنین ! :دی

:\ خخخ

من کلا همیشه کارام ازآخر به اوله !
خط به خاط ازآخر خوندم تا رسیدم به تیتر! :دی

پاسخ:
باشه، چشم! :دی
عجب قابلیتایی دارن ملت!! :)))
یاد سفرنامه های ناصرالدین شاه افتادم با این متن.
مطبوع طبع همایونی واقع افتاد:)
پاسخ:
نوش جان! :)
۰۱ آذر ۹۵ ، ۰۰:۳۹ آقاگل ‌‌‌‌
رسیدن اخوی مبارک!(من ولی فکر کنم دیر رسیدم!)

پاسخ:
الان دیگه دوباره برگشت تهران! :))

نگارش دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی