یادم نیست این فایل رو از کجا آوردم؟! و اصلاً یادم هم نیست مربوط به دانشگاه خودنمون هست یانه! و کلاً نمی‌دونم قبلاً دیدینش یا نه!! اما کسایی که دانشجو هستن، یا بودن، حتماً «همدردی» خواهند کرد! خخخ


 دانشجوترها!
حجم: 1.01 مگابایت


+دانشجویان عزیز! «روزمون» مبارک!! :)

۱۲ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۱۹:۵۴
دکتر سین

چندی پیش جناب هولدن خان، داستان کوتاهی رو که چند سال قبل نوشته بود، در ده قسمت توی وبلاگ خودش منتشر کرد. اون‌چه که می‌خونین، مرور و نقدی کوتاه بر این اثره.

۱۰ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۱۷:۳۳
دکتر سین

نشستم تو سایت؛ اومده می‌گه فلش دارین؟! می‌خوام پرینت بگیرم. می‌گم آره؛ فقط ویروس داره‌ها! می‌گه عیب نداره؛ فلشو می‌گیره می‌زنه به لپ‌تاپش. شروع می‌کنه اسکن کردن... «عه! انگار داره ویروساتونو پاک می‌کنه؟ لازمشون نداشتین؟» (-_-)

۷ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۴ ، ۲۰:۲۲
دکتر سین
«داستان دوستان» به‌روز شد: بخوانید...
۲ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۲۱:۳۰
دکتر سین
... برای خنداونه و علی‌الخصوص جناب خان!
+ همین دیگه! گفتم در جریان باشین! :|
۴ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۹:۵۳
دکتر سین

- ننه! به روح آقا جون اعتقاد داری؟

- من به زنده‌ی باباتم اعتقاد نداشتم! حالا که گور به گور شده دیگه جای خود داره!

- ولی روح آقا جون اومد به خوابم ننه! گفت نذار ننه‌ت زن ممد ماست‌بند بشه. گفت مشکی که من قطره قطره آبرو ریختم توش، ننه‌ت داره می‌بره بریزه تو خلای خونه‌ی ممد ماست‌بند! ننه! آقا جون داره تنش تو گور می‌لرزه! این چه کاریه آخه دم پیری ننه؟! بیا و از خر شیطون بیا پایین. نوکرتم ننه! نکن!

- برو ذلیل‌مرده! برو دهن منو وا نکن! من خودم بزرگت کردم. تو می‌خوای سر منو گول بمالی؟ اگه بنا به خالی بستن باشه، اصلاً منم خودم آقاجونتو دیدم! نشسته بود تو بهشت؛ دور تا دورشو حوریا گرفته بودن! بش گفتم سلطون خان! بی‌وفا! به همین راحتی نرگستو تنها گذاشتی رفتی؟ منو تنها گذاشتی رفتی پی خوشیت؟! من موندم و اون کره‌خر یه‌لا قبات! بهم گفت: نرگسی! قربون اون قیافه‌ی بق‌کرده‌ت بشم! این که غصه نداره! تا ممد آقا هست، غمت نباشه! سرخ و سفید شدم، گفتم کودوم ممدو می‌گی سلطون خان؟ گفت: همون ممد ماست‌بند خودمون دیگه زن! من از چشای خودم بیش‌تر بهش اعتماد دارم! خوردی ذلیل‌مرده؟ حالا برو! برو اینقدم به پر و پای من و ممد آقا نپیچ!

- آخه ننه ...

- آخه و مرض! می‌گم برو از جلو چشَم! یه بار دیگه هم خواب آقا جونتو برام ببینی، می‌دم ممد آقا بدوشتت، از شیرت یه تاغار ماست درست کنه، بریزه تو حلقت خفه شیا!

۷ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۲۰:۰۰
دکتر سین

[اینا اعترافات رسمی من به قتل نیست! صرفاً یک درد دل ساده‌س!]

یکی از احساساتی که به هیچ وجه من‌الوجوه نمی‌شه باهاش کنار اومد، حس عذاب وجدانه! نوع خاصی از عذاب وجدان در زندگی تعریف شده تحت عنوان عذاب وجدان «قتل در حمام» و عمدتاً زمانی به وجود میاد که توی حموم داری خودتو می‌شوری؛ یهو می‌بینی یه مورچه داره توی آب و کف غرق می‌شه. می‌پری نجاتش بدی، اما یه لحظه دیر می‌رسی و مورچه چرخ می‌زنه و چرخ می‌زنه، و ناگهان می‌ره توی اعماق تاریک کف‌شور محو می‌شه! بعد می‌شینی بالاسرش و با بهت به تاریکی‌های ته حلق حموم نگاه می‌کنی، مگر این که مورچه‌هه رو جایی پیداش کنی و نجاتش بدی! چند دقیقه انتظار می‌کشی، اما نتیجه‌ای نمی‌گیری! با ناامیدی تمام بلند می‌شی. احساس گناه، احساس قاتل بودن چنگ می‌ندازه و روحتو پاره پاره می‌کنه! خوی حیوانی مثل هیدرو کلریک اسید* شروع می‌کنه به تجزیه کردن روح متعالی انسانی تو؛ احساس می‌کنی از یه موجود بی‌آزار تبدیل شدی به یه قاتل که از چشاش خون می‌باره و از کشتن لذت می‌بره! ولی ناگهان ...

تق تق تق!

- یه ساعته چی‌کار می‌کنی تو حموم؟!

- تموم شد! اومدم بیرون! دو دقیقه دیگه!

و ... همه چیز به طرز معجزه‌آسایی به حالت «عادی» برمی‌گرده!


* HCl؛ اسیدی بسیار قوی و خورنده!

۳ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۰۸:۵۴
دکتر سین

- «دوستت دارم» معجزه می‌کنه!

- معجزه نمی‌کنه؛ خر می‌کنه! تو هر بار داری منو خر می‌کنی! منم دوست دارم. اما هیچ وقت بهت نگفتم چون نمی‌خواستم خرت کنم!


+ من یه سری دیالوگ، ایده، تصویر ذهنی، تیپ شخصیتی و در کل «اجزای سازنده‌ی داستان» توی ذهن دارم و تقریباً هر روز هم موارد جدیدی به ذهنم خطور می‌کنه، که چون کمتر جایی یادداشتشون می‌کنم، دارن حیف می‌شن!! (اعتماد به سقفو داشتین؟!) از این به بعد، بعضیاشو اینجا می‌نویسم! باشد که یادمان نرود!

+ برای پستای شبیه به این پست، تگ «یک یادداشت» رو برگزیدم!

۷ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۴ ، ۱۷:۱۲
دکتر سین

دوستان! ان‌ شاء الله امشب تا صبح پای دیگ حلیمیم! اگه نذری، دعایی، چیزی دارین، تا دستم به پاروئه بفرمایین! :)

+ این شبا، ما رو توی دعاها و عزاداریا فراموش نکنین لطفاً!

۱۰ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۴ ، ۱۸:۴۸
دکتر سین

خوش به حال اونایی که اربعین کربلائن ... 



+ این روزا «اگر یادتان بود و باران گرفت / دعایی به حال بیابان کنید!»

+ عنوان مصراعی از شعر «مهدی رحیمی» است.

۴ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۴ ، ۱۹:۱۲
دکتر سین