بعضیا نیست که رو شاخ آفریقان، براشون شبهه شده که خیلی شاخن! :)))))


+ ملت ما هیچی که نداشته باشن، خلاقیت رو در حد اعلا دارن! کلیک! :)

۸ دیدگاه موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۲۰:۰۰
دکتر سین

عمیقاً در حال تفکر و قدم زدن در خیابون بودم که چشمم افتاد به یه نیسان آبی داغون، که پشتش نوشته بود:

«آتش زدی بر خرمنم! آی خر منم؛ وای خر منم!!»

این ماشین‌نوشته‌ها هم پدیده‌های جالبی هستنا! :))


+ جالب‌ترین ماشین‌نوشته‌ای که دیدین چی بوده؟! :)

۱۴ دیدگاه موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۴ ، ۱۹:۰۵
دکتر سین

شرح ندارد!



+ پی‌نوشت هم ندارد!

۹ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۴ ، ۱۶:۳۶
دکتر سین

در راستای ختم گروهی کل قرآن، می‌خوایم سوره‌ی مبارکه‌ی انعام رو با هم دیگه بخونیم.

سوره‌ی انعام با خط عثمان طه شامل ۲۳ صفحه می‌شه. این ۲۳ صفحه رو به هفت بخش سه صفحه‌ای و یک بخش دو صفحه‌ای تقسیم می‌کنیم؛ به این شکل:

آیات ۱ تا ۲۷ در صفحات ۱۲۸ تا ۱۳۰       >>     دکتر سین

آیات ۲۸ تا ۵۲ در صفحات ۱۳۱ تا ۱۳۳       >>     نفس نقره‌ای

آیات ۵۳ تا ۷۳ در صفحات ۱۳۴ تا ۱۳۶       >>     BAHAR

آیات ۷۴ تا ۹۴ در صفحات ۱۳۷ تا ۱۳۹       >>     مامان BAHAR :)

آیات ۹۵ تا ۱۱۸ در صفحات ۱۴۰ تا ۱۴۲       >>     khanomi

آیات ۱۱۹ تا ۱۳۷ در صفحات ۱۴۳ تا ۱۴۵       >>     ناشناس

آیات ۱۳۸ تا ۱۵۱ در صفحات ۱۴۶ تا ۱۴۸       >>     ناشناس

آیات ۱۵۲ تا ۱۶۵ در صفحات ۱۴۹ و ۱۵۰       >>     yalda shirazi

- اگه مایل به مشارکت هستین، یکی از این بخش‌ها رو انتخاب کنین و نهایتاً تا یکی دو روز بعد بخونینش. قبل از این‌که بخشی رو انتخاب کنین، توی کامنت‌ها و یا توی همین پست نگاه کنین که کسی قبلش انتخابش نکرده باشه.

- اگر زمانی این پست رو می‌خونین که این سوره ختم شده، می‌تونین در ختم قسمتای باقی‌مونده‌ی قرآن با ما مشارکت کنین.

- مهم‌تر از خوندن قرآن، فهمیدن قرآنه و مهم‌تر از فهمیدن قرآن، عمل کردن به اونه. من خودم نیاز دارم یکی بهم این چیزا رو بگه. حالا من به شما می‌گم، شما هم به من بگین! :))‌ سعی کنین موقع خوندن قرآن به معانی دقت کنین. برای مثال، جلد هفتم تفسیر المیزان مختص سوره‌ی انعامه. بد نیست موقع خوندن قرآن، تفسیر رو هم یه ورقی بزنین! :)

- اگر به هر دلیلی می‌خواین اسمتون رو بقیه نبینن، نظر خصوصی بذارین. اگه به هر دلیلی می‌خواین منم اسمتون رو نبینم، با اسم ناشناس نظر خصوصی بدین! :))

- اگر قرآن با خط عثمان طه در دسترستون نیست، شماره‌ی آیات رو ملاک قرار بدین.

- التماس دعا!


+ یک نکته‌ی نسبتاً مهم: اون‌چه که به‌عنوان ختم انعام از قدیم مطرح بوده و مجالسی که با این عنوان برگزار می‌شه و ادعیه‌ای که وسط قرائت سوره‌ی انعام می‌خونن، سندیت نداره. کافیه کمی جست‌وجو کنین. ما هم صرفاً با هدف خوندن قرآن به‌خاطر برکات و حسناتش سوره‌ی انعام رو می‌خونیم و به‌هیچ عنوان به مراسم و مناسک خاصی در خوندن این سوره اعتنایی نداریم. این سوره رو مثل تمام قرآن، ساده، با تفکر و به قدری که در حوصله‌مون می‌گنجه، می‌خونیم! مجدداً التماس دعا! :)

۴ دیدگاه موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۰۹:۲۵
دکتر سین

امروز صبح کله سحر؛ من و مامان و آبجی خانوم؛ دور میز صبونه.

مامان: خدا رو شکر بچه‌های من قرطی و معتاد نشدن!

من: معتاد شدن پول می‌خواد مادر من!!

آبجی خانوم: قرطی شدن بیش‌تر!!!

مامان: 


+ مامانِ پوکر فیس تا حالا ندیده بودم! :))

+ قرطی با طِ ـیِ دسته‌داره آیا؟!

+ باز نگین چرا هی تند تند قالب عوض می‌کنی! تغییر قالب به دلایلی اجتناب‌ناپذیر بود؛ دعوام نکنین! :))

۱۰ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۴ ، ۱۶:۵۸
دکتر سین
پیش‌نویس: ایده و انگیزه‌ی گذاشتن این پست، اون پستــه!

ما در ریاضیات پنج‌تا عدد خاص داریم که هر کودوم ویژگی‌های منحصربه‌فردی دارن:

۱ول. عدد صفر. شاید براتون عجیب باشه که یونانیا تا سال‌های سال وقتی با اعداد کار می‌کردن، «صفر» نداشتن! می‌دونستن یه جای کارشون می‌لنگه‌ها، اما عقلشون نمی‌رسید بفهمن کجای کار ایراد داره! تا این‌که مسلمونا (و یا به روایتی هندیا) صفر رو وارد محاسبات کردن.

۲وم. عدد یک. عدد یک دارای منحصر‌به‌فردترین ویژگی‌ها در بین اعداد طبیعیه. عدد یک تنها عدد طبیعیه که نه اوله و نه مرکب.

۳وم. عدد نپر یا عدد اویلر (e). عدد نپر یه عدد گنگه؛ یعنی ارقام اعشاری اون هیچ‌وقت به دور و تکرار نمی‌رسن. مقدار این عدد حدوداً 2.71828182 هست.

۴هارم. عدد پی. مطمئناً این عدد رو می‌شناسین. نسبت محیط به قطر تمام دایره‌ها، عدد پی هستش.


۵نجم. عدد موهومی یکه (i). به هر عدد مختلطی که بخش حقیقی‌ش صفر باشه، می‌گن موهومی! واضح بود یا بیش‌تر توضیح بدم؟! [خخخ] i عدد موهومی با اندازه‌ی واحده. در واقع جذر مثبتِ عدد منفی یک، می‌شه i.

حالا فکر کنین این پنج‌تا عدد خیلی خاص و باحال، که هر کودوم نقش به‌سزایی در ریاضیات ایفا می‌کنن، با هم توی یه رابطه در کنار هم قرار بگیرن!


به این رابطه‌ی خیلی زیبا، می‌گن تساوی اویلر. خیلی نبوغ و استعداد می‌خواد که آدم رابطه‌ای بین این پنج‌تا عدد پیدا کنه!

+ تمام چیزهایی را که از این پست فهمیدید، توضیح دهید. (با رسم شکل) ۲ نمره!! [:دی بزرگ]
+ هر چی فکر کردم نتونستم یه عدد از بین این پنج‌تا رو به‌عنوان عدد مورد علاقه‌م انتخاب کنم!! :)
+ عدد مورد علاقه‌ی شما، چه عددیه؟ و چرا؟ :)
۹ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۱۸:۲۸
دکتر سین

این شما و این هم شاهرود، پارت فور! :)

۹ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۴ ، ۱۲:۳۷
دکتر سین

یه مدل فراموشی هم داریم که هر چی زور می‌زنی هیچیِ هیچی یادت نمیاد. فقط یادت میاد یه چیزی بوده! :|

قصد داشتم یه شعر از یه بنده‌خدایی بذارم که دقیق یادم نیست کی بود و چی گفته؛ فقط یادمه وقتی خونده بودمش خیلی باهاش حال کرده بودم! :|

+ در این حد داغون دیده بودین؟! :|

۶ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۸:۱۸
دکتر سین

یکی از نشانه‌های تنبلی اینه که الان ده ماهه رمان نخوندم! داستان کوتاه زیاد خوندما! شاید بتونم بگم اصلاً خیلی خیلی زیاد می‌خونم، بیش از حد! به‌شدت-در-دسترس-بودن داستانای کوتاه، باعث می‌شه که آدم همت نکنه مث دوران جوونی دو روزه هشتصد صفحه رمان بخونه!

آخرین رمانی که خوندم، کوری اثر ساراماگوئه. عید خوندمش! از اون موقع تا الان چند بار تلاش مذبوحانه داشتم که منجر به شکست شد: مثلاً یه بار اومدم صد سال تنهایی رو برای بار nام بخونم. ولی نهایتاً تا این‌جا رسیدم و دیگه ادامه ندادم:

آن توده‌ی خشک و زردرنگ را جلو چشمان پسر ارشد خود که در این اواخر دیگر پای به آزمایشگاه نگذاشته بود نگه داشت و پرسید: «به‌نظرت مثل چیست؟»
خوزه آرکادیو با صداقت جواب داد: «گه سگ!» [من همین‌جا بابت بی‌تربیتی گابریل از تک‌تکتون عذر می‌خوام!]
یکی دوباری هم خواستم ذائقه‌های دیگه رو امتحان کنم؛ مثلاً من زنده‌ام رو شروع کردم. اما بازم تموم نشد. ته‌ش رسید به اینجا:
پیش خودم فکر کردم اگر متوجه سنجاق شلوارم بشود و آن را از من بگیرد با این شلوار چگونه راه بروم؟
توی این شرایط نیاز دارم یه نفر بهم یه کتاب خوب پیشنهاد بده؛ یا منو به یه چالش «عملی» دعوت کنه؛ یا یه راهکار درست و حسابی پیش پام بذاره!

راستی! یه بارم مدیر مدرسه رو خوندم. اینو یادم نبود! یه کم امیدوار شدم به خودم. تابستون خوندمش! آخیییش! اون ده ماه که اون اول گفتم، الان شد چار پنج ماه!!

+ این روزا به‌شدت سرم شولوغه. به‌شدتِ خیلی شدید! اگه راهی پیشنهاد می‌دین، این مهم رو هم لحاظ کنین!

+ اثری خوب از امریکای جنوبی و/یا یک اثر رئال جادویی در اولویت است! :)

+ نمی‌دونم این شازده کوچولو چی داره هر بار شروع می‌کنم، بدون این که بفهمم تا ته می‌رم! توی این شرایط همینشم غنیمته! شصت بار خوندمش! :))
۷ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۱۱:۱۸
دکتر سین

خرافاتیا قطعاً [بیییییییییب]ترین آدم‌های روی زمین هستن!

یکی از اعصاب‌خوردکن‌ترین و [بووووووق]‌ترین چیزای دنیا برای من اینه که می‌بینم بعضیا به خرافات اعتقاد دارن. مثلاً شنیدین می‌گن قیچی رو الکی به هم نزن! یا این که ناخن به ناخن نکش! یا از زیر نردبون رد نشو!

بعضی از خرافات هم هستن که ارتباط تنگاتنگی با خارش دارن. مثلاً می‌گن اگه دماغت می‌خاره، یعنی یه جایی دارن پشت سرت حرف می‌زنن. اگه کف دستت می‌خاره، یعنی یه پولی دستتو می‌گیره!

یا این که بعضیا عدد سیزده رو نحس می‌دونن! وجدانن چرا یه «عدد» که صرفاً یه مفهوم انتزاعیه باید بدشگون باشه؟! یا مثلاً بعضیا گربه رو بدشگون می‌دونن! حیوون بیچاره!

یا این که بعضیا یه چیز آبی گنده‌ی شیشه‌ای (خرمهره) رو جایی آویزون می‌کنن تا کسی چشمشون نزنه! آخه آدم [بیییییییب]! چی بگم بهت من؟! از یه تیکه شیشه چه توقعی داری تو!

نقطه‌ی اوج قضیه جاییه که بعضیا دست به دامن افراد سودجو و بی‌وجدانی مثل دعانویس و رمال می‌شن! کسی که مشکلات زندگیشو بخواد یه رمال حل کنه، خیلی آدم [بووووووووقـ]ـی هست!


+ لااقل اگه یه کم، فقط یه کم این خرافات منطقی‌تر بود، این‌قدر حرصم در نمیومد!!

+ می‌بینین؟! ان‌قدر اعصابمو خورد کردن که بییییب و بوووووقم دراومد! :)

۷ دیدگاه موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۸ دی ۹۴ ، ۱۷:۵۵
دکتر سین