عشق نوستالژیک پودرشونده‌ی من

شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۵:۴۴ ب.ظ
شما هم مثل من توی مدرسه عاشق نوشتن با گچای رنگی روی تخته‌سیاه بودین؟ من که دیوانه‌ی گچ و تخته بودم. بین خودمون باشه؛ اصلاً هر وقت موضوع انشا «می‌خواهید در آینده چه‌کاره شوید؟» بود، من می‌نوشتم معلم؛ و مهم‌ترین دلیلم (که هیچ وقت هم توی انشاها بهش حتی یه اشاره‌ی کوچولو هم نکردم) همین گچ و تخته بود!
موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۱۴
دکتر سین
خونه مادر بزرگم یک تخته سیاه داشتن. نمیدونم چرا! ولی خب داشتن. و این ذوق نوشتن روی تخته رو توی همون سن و سال داشتیم همیشه. خدا ما رو ببخشه گچ از مدرسه میدزدیدیم میاوردیم روی اون تخته مینوشتیم ^_^
.
الان چندتا خاطره دیگه هم برام زنده شد.
1- خاطرات گچ بازی با کلاس روبرویی! به قصد کشت گچ پرت میکردیم سمت هم!
2- درست کردن تخته پاک کن نمدی و گرفتن نمره 20 از معلم ها :دی پدربزرگم نجاری داشت. یادش بخیر.
پاسخ:
آخ اگه بدونی من چندتا گچ حروم کردم. یا پای تخته می‌نوشتم یا می‌زدیم تو چش و چال هم! :دی
این گچ‌بازی رو همه‌ی ماها داشتیم... خیلی حس خوبی بود. :)
اون تخته‌پاک‌کن هم آره. ما هم درست می‌کردیم. عجب دوران شیرینی بود. یادش بخیر! :)
من آخرین گچ‌هایی که تو مدرسه باهاشون نوشتیم رو با خودم آوردم خونه و هنوز نگه‌شون داشتم
پاسخ:
کاملاً می‌شد حدس زد!! :دی
من گچ پرت کردم رو دوست دارم :)))) الان با دمپایی و بطری و ... تمرین میکنم :))))
پاسخ:
اصلاً حدیث داریم: لذتی که در گچ پرت کردن هست در انتقام نیست! :دی
با دمپایی و بطری؟! خخخخخ
۱۴ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۰۹ •✿ آرورا ✿•
نه :( کثیف میکنه سر تا پای آدمو :(
پاسخ:
ماها با تخته‌پاک‌کن می‌زدیم تو صورت هم، هر هر هم می‌خندیدیم! الان تو شُشای من به قاعده‌ی ۲ سانتی‌متر گچ بسته!! بعد تو می‌گی کثیفه؟! :دی
وای عکس خیلی حس خوبی داد بهم ... خیلی 😍😌😌💗
پاسخ:
موافقم. انرژی خوبی به آدم می‌ده... :))
ما تو دبستان گاهی اوقات از کلاس گچ می دزدیدیم که ببریم باهاشون رو آسفالت خیابون یا حیاط مدرسه ازین جدولای لی لی بکشیم بازی کنیم.

یادمه اون زمان گچ سبز و بنفش خیلی عجیب بود و حکم یه چیز خیلی کمیابو داشت، و هروقت بر حسب اتفاق یه گچ این رنگی توسط یکی از بچه ها از دفتر اورده میشد، اگه اون بچه طی این مسیر نمی پیچوندش یه نفر در طول ساعت کلاس، مثلا به بهونه ی نشون دادن یه چیزی به معلم میرفت یجوری میپیچوندش. اگرم نه که زنگ تفریح سرش دعوا می شد.
بعدتر دیگه تعدادشون بیشتر شد و عادی شدن، بعدشم که تخته وایت برد اومدو... اینحرفا.
البته من از حالت اعصاب خوردکنی که بعد از کار کردن با گچ و رفتن بین ناخونا به وجود میومد خیلی خوشم نمیومد
پاسخ:
اساساً عمده‌ی کاربرد گچ در خارج از کلاس بوده! :))
آره! تازه یه سری گچ هم بود که طیف رنگی داشت؛ یه سرش سبز بود سر دیگه‌ش آبی مثلاً. اونا دیگه گچ نبود. میراث ملی بود لامصب! :دی
اصن این گچ هر جا که نباید می‌رفت، می‌رفت!
۱۵ اسفند ۹۵ ، ۰۲:۱۵ نفس نقره ای
منزجر بودم من از تخته و گچ :| ببین کلا هر چی که تو هوا پخش میشد باعث میشد من چشام اشک بیاد سرفه کنم و ادا اطوار :| اه اه یَک موجود مزخرف همیشه مشکل داری بودما :|
پاسخ:
تیک ایت ایزی! گذشته دیگه! :|
یه لحظه دلم گرفت گچ ها رو دیدم 
وقتی مدرسه میرفتم چقد دوس داشتم بزرگ بشم اما الان میگم ای کاش هیچوقت بزرگ نمیشدم و.تو بچگی میموندم و سرگرمی مون همون گچ.ها بودن
الان به ارزوتون رسیدید، معلم شدید؟!!
پاسخ:
آخه دلگیر هم هست واقعیتش! بچگی دقیقاً یه رؤیا بود؛ شیرین و گذرا...
هم آره، هم نه. من الان دانشجوی دکترام. تا یکی دو سال دیگه که درسم تموم شه هر ترم چند واحد بهمون می‌دن برای تدریس. اما بعدش بعیده بتونم جایی - حداقل به‌عنوان استاد دانشگاه - تدریس کنم...
عه گچ! همه عشق دوران مدرسه به همین گچ بود، تخصص خاصی هم در دست گرفتن و نوشتن باهاشون داشتم، انگار که خودکار دستمه، اون جوری راحت بودم ولی از وقتی تخته‌ها رنگ عوض کردن و گچ‌ها، ماژیک شدن دیگه اون احساس رو هیچ وقت تجربه نکردم و حال نمی‌کردم :/
پاسخ:
یه معلم داشتیم همین مدلی بود. گچا رو نمی‌شکست. همون‌طوری بلند که بود ته تهش رو با ظرافت تمام با سه‌تا انگشت می‌گرفت و خوش‌خط و مرتب می‌نوشت. اصن روح آدم حال میومد! :))
از تو چه پنهون من دیوونه‌ی ماژیک و وایت‌برد هم هستم! :دی
۱۵ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۱۴ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
پای تخته رفتن فقط اون قسمتش که با گچ رو تخته سیاه یه مسئله طولانی رو حل کنی
پاسخ:
آی گفتی! ما یه معلم داشتیم که تکالیف خونه رو پای تخته می‌نوشت تا ما یادداشت کنیم. چند بار به من گفت که من تکالیف رو پای تخته بنویسم. نمی‌دونی چه حالی می‌کردم! :)
آخی یادش بخیر
منم عاشق گچ بودم
اصن هر وقت معلممون میگفت برو گچ بیار ذوق مرگ میشدم
پاسخ:
نمی‌دونم اصن چی داشت این گچا که این‌طوری همه رو جذب می‌کرد! :)

نگارش دیدگاه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی